
دانلود کتاب جنایت و مکافات اثر فیودور داستایوفسکی رایگان
- نویسنده: فیودور داستایوفسکی
- مترجم: احد علیقلیان
- ناشر: نشر مرکز
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 730
- سال انتشار: 1866 میلادی
- افتخارات: -
رمان جنایت و مکافات اثری خارق العاده از فیودور داستایوفسکی است که آن را در شرایطی بسیار سخت از نظر روحی، آن هم به دلیل اتفاقاتی که در زندگی شخصیاش رخ داده است، به رشته تحریر درآورده. حتی آنهایی که خیلی اهل کتاب و کتابخوانی نیستند هم نام داستایوفسکی را با آثارش شنیدهاند. اینجا با کتابی روبرو هستیم که شخصیت اصلی آن، یک جوان 23 ساله به نام رودیا رومانویچ راسکلنیکف میباشد و از این پس او را به اختصار با نام راسکلنیکف معرفی میکنیم. همانطور که در مقدمه کتاب هم به آن اشاره شده است، نویسنده پس از، از دست دادن همسرش در سال 1863 و یک سال بعد با فوت برادرش، دنیا برایش تیره و تار گشت. چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ روحی و معنوی. در نگاه اول، اوضاع برایش بسیار طاقت فرسا شد اما او از فرصت پیش آمده به نفع خود استفاده کرد و تا توانست، خویشتن را با کارهای ادبی مشغول نمود.
رمان جنایت و مکافات از میوههایی است که نتیجه تلاش آن روزها و پایداری داستایوفسکی میباشد و از شاهکارهای قرن لقب گرفت. حالا به معرفی بیشتر داستان میپردازیم:
نفر اصلی داستان راه میرود و با خودش گاها با صدای بلند و بعضی اوقات هم در حالت زمزمه صحبت میکند. فقر و نداری از جوان خوش سیمای داستان، چهره دیگری ساخته است. تنها دلخوشیهایش، خانواده و دوستی است که در میان تنگناهای زندگی، حضور آنها را قوت قلبی برای خودش به حساب میآورد. رازومیخین، دوست واقعی و به عبارتی یک رفیق که در مدت یکسال و نیم از آشنا شدنشان میگذرد خوب خودش را به راسکلنیکف ثابت کرده است اما یک چیز دیگر در این بین، فیلسوف جوان را آزرده، شخصی به نام لوژین که به خواهرش علاقه دارد و از راههای گوناگون نظر لطف خود را به او نشان میدهد.
راسکلنیکف به اقتضای سنش تصمیمی از روی هیجان میگیرد و به پیش پیرزنی نزول خور میرود تا پولی را از او قرض یا در اصل نزول بگیرد. گرفتن مبلغ مورد نظر او نیازمند گرو گذاشتن وسایل قیمتیاش میباشد و او این کار را انجام میدهد. ماجرا ادامه پیدا میکند تا اینکه طی فعل و انفعالاتی مجبور میشود دست به قتل پیرزن بزند و خود را وارد برهه حساسی از زندگیاش میکند. از طرفی وجدانش به او میگوید که خود را معرفی کند و از طرف دیگر، مردم را لایق دانستن حقیقت نمیداند و گویی در یک دوراهی گیر افتاده است.
اثر مذکور در سال 1866 منتشر شد و شخصیتهای دیگری را هم در خود دارد و معرفی آنها، به داستان رنگ و بوی ماجراجویانهتری میبخشد. از جمله کارآگاهی که راسکلنیکف را تحت تعقیب قرار داده و شکنجه میکند. داستایوفسکی که نویسنده قهاری میباشد با خلق اثری داستانی، تلاشش را کرده تا روان انسان را کاوش نموده و آدمی را در زمان دست و پنجه نرم کردن با غم و اندوه و اتفاقات تلخی که در جامعه پیرامونش تجربه میکند، مورد بررسی قرار دهد و اصول روانشناسی را به صورتی غیر مستقیم به نمایش بگذارد.
در ادامه میتوانید علاوه بر خلاصه کتاب متنی، به خلاصه صوتی کتاب جنایت و مکافات گوش دهید:
فیودور داستایوفسکی (Fyodor Dostoevsky) نویسنده روسی و متولد 11 نوامبر سال 1821 میباشد که در طول 60 سال حیاتش آثار مختلفی را با قلم توانمندش روانه بازار کتاب کرد. از جمله کارهای بسیار محبوبش میتوان به «قمارباز»، «برادران کارامازوف» و «جنایت و مکافات» اشاره کرد. وی که از نظر بسیاری، بزرگترین نویسنده روانشناختی در تاریخ به حساب میآید، در زندگی شخصیاش حوادثی از جمله، نجات یافتن از حکم اعدام، رنج بردن از حملات بیماری صرع و از دست دادن عزیزانش را تجربه کرد ولی شخصیت و روح بزرگش هیچگاه او را از مسیری که به آن ایمان داشت، منحرف نساخت.
اگر رمان خواندن از اصول جداناپذیر زندگی شماست، جنایت و مکافات را از دست ندهید. اگر رمان خوانی هستید که آثار نوشته شده توسط نویسندگان روس را بسیار میپسندید مطالعه این کتاب را نسبت به کتابهای دیگر اولویت ببخشید و اگر رمانهایی که در دل خود، آموزههای روانشناسانه را به خواننده ارائه میکنند دوست دارید، اجازه ندهید وقت بیش از این از دست رود و شروع به خواندن این کتاب کنید.
کتاب 730 صفحهای جنایت و مکافات در 5 بخش اصلی توسط خالق آن روایت شده است. رمان روانشناختی مذکور، داستان گونه و با نثری اعجاب انگیز، ماجراها را طبق زمان بندی نرمال برای مخاطب تعریف میکند. پس از پیش گفتار و مقدمه، بخش اول در مورد زمینههای شکل گیری جنایت است، بخش دوم به روایت مجازات و دگرگونی میپردازد، بخش سوم تقریبا داستان را از بعدی کارآگاهی تعریف میکند، بخش چهارم به مضامینی دینی در دل داستان اختصاص پیدا میکند و بخش پنجم از اراده معطوف به قتل و رنج شخصیت اصلی رمان صحبت میکند.
راسکلنیکف به همه چیز با شگفتی زیاد و ترس نامفهوم گنگی مینگریست. تصمیم گرفت سکوت کند و منتظر بماند تا ببیند بعد چه میشود. با خود میگفت: گویا من در حال هذیان نیستم گویا همه اینها عین واقع است.
رازومیخین با تاسف آمیخته به عصبانیت جواب داد: تمام مطلب سر این است که کسی او را ندیده، همین امر کار را خراب میکند، حتی کخ و پستریاکف هم وقتی بالا میرفتند، متوجه آنها نشده بودند گو اینکه شهادت آنها اکنون چندان ارزشی هم نداشت.
یقین ندارم اما چیزی که جلب نظر مرا میکند مطلب دیگری است یعنی مسئلهای کلی است. از این مطلب بگذریم که جنایت در 5 سال اخیر بخصوص در میان طبقه پایین زیاد شده است، از غارتها و آتش سوزیهای مکرر و زیاد هم بگذریم اما عجیبتر از همه به نظر من آن است که جنایت در طبقات بالا رو به فزونی گذاشته و تمام این عوامل، به اصطلاح به موازات هم پیش میروند.
نگاهی کرد زنی را دید بلند قامت که دستمالی بر سر داشت، چهرهاش زرد و کشیده و فرسوده بود و چشمان سرخش فرو رفته مینمود، زن مستقیم به او نگاه میکرد اما واضح بود که هیچ نمیبیند و کسی را تشخیص نمیدهد ناگهان زن با دست راست به نرده تکیه داد، پای راست را بلند کرد و با شتاب به آن طرف نرده برد.
حالا توضیح هم میدهد، تازه تنها، رنگ هم نبود مقدمه این التهاب از یک ماه پیش شروع شده بود، زوسیموف شاهد است چقدر این پسر اکنون ناراحت است، تصورش را هم نمیتوانی بکنی.
آخ رودیا تو باور نمیکنی چقدر من و دونیا جان دیشب بدبخت بودیم، اکنون همه چیز گذشت و تمام شد و ما باز هم خوشبخت هستیم، تصورش را بکن تقریبا از واگن قطار تا اینجا دویدیم که تو را در آغوش بگیریم.
وقتی سونیا به نهر رسید هر دو در پیاده رو قرار گرفتند. مرد که مواظب او بود ملتفت حالت متفکر و بی حواسش شد. چون سونیا به خانه خود رسید داخل در ورودی شد، مرد هم چنان کرد و گویا کمی در شگفت شد. همینکه سونیا وارد حیاط گشت، به سمت راست به سوئی که پلکان منزلش بود به راه افتاد.
هنگام تهدید رازومیخین، راسکلنیکف قدم به داخل اتاق نهاد و با چنان قیافهای داخل شد که گوئی تمام نیروی خود را متمرکز کرده است تا خنده را سر ندهد. به دنبال او، رازومیخین با چهرهای خشمناک و مغلوب، سرخ چون گل شقایق، با قدی دراز و ناراحت، خجالت زده وارد شد. صورت و هیکل او در این لحظه واقعا چنان مضحک بود که خنده راسکلنیکف را توجیه میکرد.
لوژین رو را ترش کرد و با کمال وقار ساکت شد دونیا گفت: تقاضای شما راجع به اینکه برادرم هنگام ملاقاتمان حضور نداشته باشد فقط بنا بر خواهش من رعایت نشد. شما نوشته بودید که از طرف برادرم به شما توهین شده است، فکر میکنم باید بی درنگ مطلب را روشن کرد و شما باید آشتی کنید.
کنار نهر در جایی که از پل خیلی دور نبود، دو خانه مانده به منزلی که سونیا در آن زندگی میکرد تودهای از مردم جمع شده بودند. دختربچهها بخصوص به این نقطه هجوم میآوردند.
راسکلنیکف از او رو گردانید و به سوی پنجره رفت. دونیا کمی ایستاد، با نگرانی به او نگریست و مضطربانه خارج شد. نه نسبت به خواهر خود سرد نبود، حتی لحظه فرا رسید، یعنی در آخر کار دلش سخت خواست دونیا را در آغوش بگیرد با او خداحافظی کند و حتی مطلب را به او بگوید.
نویسنده |
فیودور داستایسفکی |
مترجم |
احد علیقلیان |
شابک |
9789642132201 |
ناشر |
نشر مرکز |
موضوع |
رمان خارجی |
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
سلفون |
گروه سنی |
بزرگسال |
تعداد صفحه |
730 |
تعداد جلد |
1 |
وزن |
798 گرم |