معرفی و دانلود کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد اثر پائولو کوئیلو رایگان به همراه خلاصه کتاب
- نویسنده: پائولو کوئیلو
- مترجم: حسین نعیمی
- ناشر: نشر ثالث
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 285
- سال انتشار: 1998 میلادی
- افتخارات: -
کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد رمانی خارق العاده از پائولو کوئیلو است که برای نخستین بار در سال 1998 منتشر شد و به عنوان یازدهمین اثر این نویسنده نظرهای بسیاری را از آن موقع تاکنون به خود جلب نموده است. داستان کتاب مربوط به خودکشی نافرجام شخصیت اصلی آن که یک دختر به نام ورونیکا است میباشد. کتاب مذکور که از روی آن فیلمی هم ساخته شده است در اصل مربوط به بخشی از زندگی کوئیلو هم میباشد چرا که رویای نویسنده شدن او با مشکلاتی همراه بود. از جمله آنکه خانوادهاش با آن بسیار مخالف بودند و به همین خاطر در نوجوانی یعنی 16 سالگی مجبور شدند سه بار او را در بیمارستانهای روانی، بستری و تحت درمان قرار دهند. حال، بیشتر به معرفی اجمالی داستان کتاب میپردازیم.
ورونیکا پیشهاش کتابداری است و زندگی، خانواده و دوستان خوبی هم دارد و آنقدرها از شغلش ناراضی نیست اما با این حال احساس میکند نسبت به زندگیاش علاقه کافی را ندارد و تا حدودی حس بیتفاوتی میکند. بنابراین وی که خود را از تغییر در زندگی و شرایطش ناتوان میبیند تصمیم میگیرد تا با خوردن چندین قرص به حیاتش پایان داده و به اصطلاح خودش، آزادی را تجربه نماید. بر خلاف میل باطنیاش، خودکشیاش با شکست روبرو میگردد و وقتی به هوش میآید خود را در یک بیمارستان روانی بستری میبیند. ایگور، پزشک معالجش در آن حال به او میگوید اگرچه زنده مانده است ولی بابت آسیب شدیدی که قلبش دیده است فقط چند روز زنده خواهد ماند و تا پایان عمرش باید در مؤسسه روانی مذکور بماند. او دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و همین موضوع باعث میشود تا متوجه شود که میتواند زندگی را بیشتر و بهتر از قبل تجربه کند.
در این مسیر با بیمارانی آشنا و مواجه میگردد که هرکدام با تعاریفشان از جنون، مفهوم آن را در ذهن ورونیکا تا حدی زیر سؤال میبرند. برای مثال شخصیتی به نام ماری که یک مادر و وکیل موفق و همچنین همسری شایسته میباشد به خاطر حملات پانیک شدید، در مؤسسه درمانی تحت درمان قرار گرفته، اما با وجود درمان کاملش از دکتر ایگور میخواهد تا مدتی را همچنان در آنجا استراحت کند اما در این حین هم شغلش را از دست میدهد و هم با درخواست طلاق شوهرش روبرو میگردد. بیمار دیگر ادوارد نام دارد که دلیل حضورش در مؤسسه روانی، بیماری اسکیزوفرنی است. وی که متولد یوگسلاوی و پروش یافته در یک خانواده متمول میباشد پس از یک تصادف در بیمارستان بستری شده و در همانجا علاقهاش به نقاشی شکل گرفته و دنبال میکند تا اینکه پدرش، با مخالفت با علاقه ادوارد موجب میشود که او به اسکیزوفرنی مبتلا گردیده و کارش به مؤسسه روانی بکشد و ادامه ماجرا ...
در ادامه میتوانید علاوه بر خلاصه کتاب متنی، به خلاصه صوتی کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد گوش دهید و آن را دانلود کنید:
رماننویس بسیار معروف و محبوب برزیلی پائولو کوئیلو (Paulo Coelho) در سال 1947 در ریودوژانیرو برزیل متولد شد. تعداد آثار او به بیش از 30 کتاب میرسند که با فروش بیشتر از 320 میلیون نسخه از آنها در کشورهای گوناگون، همواره جزء موارد پرفروش بازار نشر و چاپ بودهاند. وی که از اعضای آکادمی ادبیات برزیل میباشد، تاکنون مفتخر به دریافت 115 جایزه شده است و در سال 2007 به عنوان پیامآور صلح سازمان ملل متحد، فعالیتهایی را بر عهده داشت.
برخی از ما ممکن است در برههای از زندگیمان دچار سؤالاتی شویم که در آن لحظات نتوانیم برای خود جوابهای قانعکنندهای پیدا کنیم و همین، موجب شود حس ناامیدی و بیتفاوتی نسبت به زندگیمان داشته باشیم. لذا اگر افرادی در این گروه جای بگیرند و در عین حال قصد داشته باشند لذت خواندن داستانهای روانشناختی را هم نصیب خود کنند، خواندن اثر مذکور پیشنهاد بسیار خوبی برای آنان محسوب میگردد.
کتابی که در حال معرفی آن هستیم، پس از یک مقدمه و معرفی شخصیت ورونیکا و تصمیمی که در ابتدای داستان میگیرد، در قالب 22 فصل که روایتگر دیدارهای او با بیماران مختلف و مفاهیمی که بهتر آنها را درک میکند، توسط مؤلفش به رشته تحریر درآمده و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است. این اثر در ایران توسط ناشرین مختلف و در تعداد صفحات متفاوت به چاپ رسیده است.
رشد شخصی بهای خود را دارد و او بدون شکایت آن را پرداخت میکرد.
زندگی همیشه انتظار برای لحظه مناسب برای عمل کردن است.
من میخواستم احساس نفرت و عشق، نا امیدی و خستگی را حس کنم همه آن چیزهای ساده و در عین حال احمقانهای که زندگی روزمره را تشکیل میدهند، اما به وجودتان لذت میبخشند. اگر روزی میتوانستم از اینجا بروم به خودم اجازه میدادم دیوانه باشم، واقعاً همه دیوانهاند اما دیوانهترین آنها کسانی هستند که نمیدانند دیوانه هستند آنها فقط آنچه را که دیگران به آنها میگویند را تکرار میکنند.
کاش همه میتوانستند دیوانگی درونی خود را بشناسند و با آن زندگی کنند آیا دنیا به جای بدتری برای زندگی تبدیل میشد؟ نه، مردم عادلتر و شادتر خواهند بود.
مثل چشمهای باشید که سرریز میشود نه مانند آب انباری که فقط آب را در خود نگه میدارد.
نفرت، چیزی تقریباً مانند دیوار، پیانو یا پرستار است. تقریباً میتوانست انرژی مخربی را که از بدنش بیرون میزد لمس کند، اجازه داد که این احساس ظاهر شود صرف نظر از خوب یا بد بودن آن. او به خاطر خودکنترلی، از نقاب و رفتار مناسب بیمار شده بود. ورونیکا میخواست دو یا سه روز باقی مانده از زندگیاش را تا جایی که میتوانست، با رفتارهای نامناسب سپری کند.
همه ما در دنیای خودمان زندگی میکنیم اما اگر به آسمان پرستاره نگاه کنید خواهید دید که تمام جهانهای مختلف، آنجا با هم ترکیب میشوند و صورتهای فلکی و منظومههای خورشیدی، کهکشانها را تشکیل میدهند.
او هر روز را یک معجزه در نظر میگیرد، وقتی تعداد چیزهای غیر منتظرهای را در نظر بگیرید که میتواند در هر ثانیه از وجود شکننده ما اتفاق بیفتد میبینید که در واقع اینطور است.
من میخواهم به دیوانه بودن ادامه دهم و آنطور که آرزو میکنم، زندگی کنم نه آنطور که دیگران میخواهند.
آیا حتی با نزدیک شدن به مرگ چیزی یاد نگرفتی؟ مدام فکر نکنید که در مسیرتان قرار دارید، اینکه دارید شخص کنارتان را آزار میدهید. اگر مردم رفتار شما را دوست ندارند میتوانند شکایت کنند و اگر جرات شکایت را ندارند مشکل آنهاست.
شما فردی هستید که متفاوت است اما میخواهید مانند دیگران باشید و این به نظر من یک بیماری جدی است. خدا تو را برای متفاوت بودن انتخاب کرده است ،چرا با این نوع رفتار خدا را ناامید میکنی؟
دوتا از سختترین آزمونها در مسیر معنوی، منتظر ماندن برای لحظه مناسب و شجاعت ناامید نشدن از آنچه با آن روبرو میشویم، است.
مجله را کنار گذاشت دیگر لزومی نداشت از دست دنیایی حرص بخورد که اصلاً هیچ چیز در مورد اسلوونی نمیدانست غرور ملی هم دیگر برایش اهمیتی نداشت. زمان آن رسیده بود که به خودش ببالد چون سرانجام شهامت آن را یافته بود که با زندگی وداع کند. چه کیفی داشت تازه این کار را داشت به روشی انجام میداد که همیشه آرزویش را داشت، با مصرف قرصهای خواب که هیچ ردی از خود به جا نمیگذاشتند.
مردم فقط وقتی دیوانه میشوند که میخواهند از زندگی روزمره خود بگریزند.
خطر کردن برای یک ماجراجویی ارزش هزار روز راحتی و آسایش را دارد.
بسیاری از مردم به خود اجازه نمیدهند که چیزی یا کسی را دوست داشته باشند زیرا چیزهای زیادی در زندگیشان به خطر میافتد.
این بار قصد ندارم برای شما داستانی تعریف کنم فقط میگویم که دیوانگی، ناتوانی در برقراری ارتباط با ایدههایتان است. گویی در یک کشور خارجی هستید، قادر به دیدن و درک کردن همه چیزهایی که در اطرافتان میگذرد هستید اما نمیتوانید آنچه را که باید بدانید بپرسید یا کمکی دریافت کنید زیرا زبانی که در آنجا صحبت میکنند را نمیفهمید.
هیچ چیز در این دنیا تصادفی اتفاق نمیافتد، جنون جمعی را عقل سلیم میگویند.
شما دو انتخاب دارید: اینکه ذهنتان را کنترل کنید یا اجازه دهید، ذهنتان، شما را کنترل کند.
او کاملاً نمیدانست که رابطه بین دیوانهها و ماه چیست اما اگر آنها از کلمهای مانند آن برای توصیف دیوانگی استفاده کنند، باید رابطهای قوی باشد.
دیوانه باش اما یاد بگیر بدون اینکه در مرکز توجه قرار بگیری چگونه دیوانه باشی آنقدر شجاع باش که متفاوت زندگی کنی.
مردم، هرگز با گفتن، چیزی یاد نمیگیرند آنها باید خودشان بفهمند.
آگاهی از مرگ ما را تشویق میکند تا شدیدتر زندگی کنیم.
زندان هرگز زندانی را تربیت نمیکند فقط به او میآموزد که جنایتهای بیشتری انجام دهد.
به زودی آخرین تجربه زندگیاش را پشت سر میگذاشت و این تجربه، کاملاً متفاوت بود، مرگ.
من واقعی چیست؟ همان چیزی است که تو هستی نه آن چیزی که دیگران از تو میسازند.
به ما اجازه داده میشود در زندگی اشتباههای زیادی انجام دهیم به جز اشتباهی که ما را نابود کند.
تا چند لحظه بعد دیگر نمیتوانست ذهنش را بر میدان بیرون پنجرهاش متمرکز کند، میدانست زمستان است، احتمالاً ساعت چهار بعدازظهر بود و خورشید داشت به سرعت غروب میکرد، ورونیکا میدانست آدمهای دیگر به زندگی ادامه میدهند.
نویسنده | پائلو کوئیلو |
مترجم | حسین نعیمی |
شابک | 9789647230742 |
ناشر | ثالث |
موضوع | رمان خارجی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
تعداد صفحه | 285 |
تعداد جلد | 1 |
وزن | 327 گرم |
من این کتاب رو از انتشارات دیگه ای خوندم و یادم نیست مترجمش آقای حجازی بود یا نعیمی. در مقایسه با کیمیاگر، به روزتر و بی پرواتر بود. خط داستانی قوی و یکپارچه ای که توی کیمیاگر می بینیم در این کتاب وجود نداشت، گرچه داستان برای من به خوبی قابل درک بود و وجود چند خرده داستان خواننده رو از شخصیت اصلی دور نمی کرد. چیزی که خیلی از اون لذت بردم بی پروایی کتاب و حس آزادی و رهایی موجود در اون بود که هر چقدر به انتهای کتاب نزدیک میشیم قوی تر میشه. این کتاب به موضوع مورد علاقه ی کوئیلو که همون نوع نگاه به زندگی هست می پردازه و خوش بینی که در وجود نویسنده هست کم کم وارد وجود شما میشه و حال شما رو خوب میکنه
این کتاب خیلی عالیه ( البته اگر سانسور نشده باشه)
این کتاب عالیه ..... من که واقعا لذت بردم بعد فیلمش رو هم دیدم ....ولی واقعا کتابش یه چیز دیگه اس
کتاب خوبیه،
این کتاب اصلا در حد کیمیاگر نیست و داستان معمولی داره ترجمه هم به سخت ترین حالت ممکن انجام گرفته و اصلا روان نیس جنس کاغذ هم بالکی
مادرم چاپ سال۸۱ این کتاب رو داشت و من اونو خوندم اصلا فکرشو نمیکردم تا این حد جذاب باشه!شدیدا توصیه میکنم!
پیشنهاد میکنم
یکی از کتابهای خوب پاءولو کویلو است با یه پایان غافلگیر کننده .
عالییییییییییییی
نسبت به بقیه کتاب های پائولو کمتر دوسش داشتم من زهیر و کیمیاگر رو که یرجورایی به هم ربط دارن و یازده دقیقه رو بیستر دوست داشتم. نمیدونم شاید هم انتظارم از این کتاب خیلی زیاد بود.. نسبت به بقیه کتاباش بنظرم معمولی تر و برای اولین کتاب از پائولو همین ورونیکا یا یازده دقیقه رو پیشنهاد میکنم که خوندنش راحت تر
ترجمه خوبی داشت ولی زیاد کامل نبود
کتاب خوبیه و داستان خیلی باحالی داره
کتاب خوبیه
دیگه پائولو کوئیلو گفتن نداره لذت بردم
موضوع جالبی بود
من خودم کتاب را نخوانده ام ولی با سفارش دخترم که نوجوان است خریدم. نویسنده کتاب داستان نویس مشهوری است.
عالی پرتقالی
کتاب خیلی خوبیه تقریبا تازه شروع کردم ولی ازون کتاباست که ادمو به خوندن ادامش جذب میکنه
خوب بود ولی کیمیاگر یه چیز دیگه ست
از بایدهای خاندنی.
همه چیز عالی
عالی با ترجمه روان