
دانلود کتاب مغازه خودکشی اثر ژان تولی رایگان
- نویسنده: ژان تولی
- مترجم: احسان کرم ویسی
- ناشر: نشر چشمه
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 114
- سال انتشار: ۲۰07 میلادی
- افتخارات: -
ژان تولی نویسنده فرانسوی، اثری داستانی و البته روانشناسانه به نام مغازه خودکشی را در سال 2007 روانه بازار میکند که به بیشتر از 20 زبان زنده دنیا ترجمه میشود و همه خوانندگانش را تا به امروز تحت تأثیر خود قرار میدهد. ژانر این اثر را میتوان فانتزی سیاه دانست و منحصر به فرد بودنش را در خط به خط آن یافت و حس کرد. داستان کتاب اینگونه آغاز میگردد که در جامعهای عجیب و رو به زوال، همه انسانها خسته از شرایط هستند و از سختیهای زندگیشان به ستوه آمدهاند، در این بین، خانواده توآچ مغازهای را به راه انداختهاند که هم مشاوره برای خودکشی میدهد و هم وسایل لازم جهت این امر بسیار وحشتناک را فراهم میکند. گویی آنها راه خلاف رودخانه را برای شنا انتخاب کردهاند و در عوض امید دادن به افراد، آنها را برای پایان دادن به تاریکیهای زندگانیشان، تشویق میکنند.
در لابلای ماجرای اصلی، شوخیهای ظریفی هم وجود دارند که خواننده را قلقلک میدهند و فضا را برایش جالب میکنند. طنابهای دار گوناگون، انواع سم، سلاحهای کمری متنوع و همچنین ویروسهای مرگبار از جمله ادواتی هستند که در مغازه خانواده توآچ، آماده برای فروش میباشند. خواننده شاید کمی با این نوع کسب و کار منحصر به فردی که این خانواده دارند و هدفی که دنبال میکنند گیج شود اما در عین حال، جذابیت، برایش وجود خواهد داشت که انتهای این داستان چه اتفاقی قرار است رخ دهد. از مکان و زمانی که داستان در آن به وقوع میپیوندد صحبتی به میان نیامده است ولی به این موضوع اشاره شده است که دارندگان این مغازه عجیب، به کاری که میکنند مفتخر هستند. شرایط به کام خانواده توآچ پیش میرود تا اینکه پسری به نام آلن در این خانواده متولد میشود. پسری بسیار امیدوار و با دیدی مثبت که در خلاف جهت خواستههای اعضای خانواده، فکر میکند و گام برمی دارد.
بر خلاف آلن، خواهر و برادرش دید بسیار سیاهی به زندگی دارند و در آرزوی لحظهای هستند که بتوانند خودکشی کنند. یکی از راهها و به عبارتی مشاورههایی که اعضای این خانواده عجیب، به ساکنان جامعه آن روز میدهند تا خودکشی برایشان هموارتر گردد، دیدن اخبار است. اخباری که دائماً از ناراحتیها، جنگها و اوضاع نابسامان اقتصادی میگوید. این مشاوره اگرچه باعث خودکشی بسیاری میشود اما روی آلن بیتأثیر است چرا که او به واسطه جهان بینیاش، در همان اخبار منفی هم نکات مثبت را مییابد و پدر، مادر، خواهر و برادرش را شگفتزده میکند.
نویسنده از آلن به عنوان نماد امید و از خانوادهاش و افراد جامعه به مثابه نمادی برای ناامیدی و تاریکی روحی و ذهنی استفاده میکند. کار هوشمندانه دیگری که توسط مؤلف در این رمان صورت گرفته است، الهام گرفتن از نام هنرمندانی است که در زندگیشان، خودکشی را تجربه کردهاند به گونهای که نام کوچک آنها را روی اشخاص داستان قرار داده است. برای مثال، یوکیو میشیما، ونسان ونگوگ، مرلین مونرو و آلن تورینگ که در نتیجه روشهایی مانند هاراگیری، شلیک به قلب، مصرف دارو و استعمال سیانور، به زندگیشان پایان دادهاند، اسم کوچکشان روی چهار نفر از افراد داستان قرار گرفته است. با همه این توصیفات، پایان داستان به صورتی رقم میخورد که خوانندهاش را میخ کوب میکند و بهتر است که فرصت این تجربه منحصر به فرد را از خود نگیرید.
در ادامه میتوانید علاوه بر خلاصه کتاب متنی، به خلاصه صوتی کتاب مغازه خودکشی گوش دهید و آن را دانلود کنید:
ژان تولی (Jean Teule) نویسنده و کارگردان مطرح فرانسوی متولد 26 فوریه سال 1953 میباشد که به مجریگری هم میپردازد. او 10 اثر چاپ شده تاکنون از خود به جای گذاشته که میتوان به «آه ورلن» و «آدمخواران» از آنها اشاره کرد. او هم اکنون در پاریس زندگی میکند و همسرش از هنرپیشههای فرانسوی میباشد. ژان تولی در زمینه نوشتن فیلمنامه هم فعال است و تاکنون 4 فیلمنامه از او به انتشار رسیده است.
رمان خوانهایی که در وهله اول به دنبال یک داستان متفاوت هستند، سریعاً باید دست به کار شده و این کتاب را به دست بگیرند. نحوه روایت متفاوت و استفاده از سمبلها هم که برخی از خوانندهها را مجاب به خواندن یک اثر میکند، در این رمان رعایت شده و به علاقه مندان اینگونه کتابها پیشنهاد میشود که امتحانش کنند و با پایان اعجاب انگیزش، لذت خود را دو چندان نمایند.
کتاب مذکور در نسخه اصلیاش 157 صفحه میباشد که پس از برگرداندن به فارسی، به 114 صفحه رسیده و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است. این رمان با نثری ساده و به ترتیب وقوع اتفاقات، روایت شده و پس از مقدمه در 34 بخش به معرفی افراد، شناساندن ویژگیهای مکانی که رویدادها در آن رخ میدهند، بیان مکالمهها بین شخصیتهای اصلی و فرعی داستان و در نهایت، پایانبندی جذاب آن پرداخته است.
ما خودکشی رو تضمین میکنیم، اگه نمردید پولتون رو پس میدیم. حالا بفرمایید، از این خرید پشیمون نمیشید، ورزشکاری مثل شما، فقط یک نفس عمیق بکشید و برید سمت هدفتون، در ضمن همونطور که همیشه میگم: شما فقط یکبار میمیرید پس کاری کنید که اون لحظه فراموش نشدنی باشه.
زندگی همینه که هست اگه سخت بگیری اونم بهت سخت میگذرونه، این ماییم که بهش ارزش میدیم، با همه کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم، نمیشه باهاش جنگید، بهتر اینه که نیمه پر لیوان رو ببینیم.
ما همیشه با محصولات طبیعی و حیات وحش مشکل داشتیم. از قورباغههای طلایی بگیر تا افعی و عنکبوت سیاه. میدونید چیه؟ مشکل اینه که مردم به قدری تنهان که حتی وقتی این موجودات زهردار رو هم به اونها میفروشیم، باز جذبشون میشن. عجیب اینکه این موجودات هم، همون حس رو دارند و نیششون نمیزنند.
وقتی به اتاق خوابش برگشت، زنش به بالشت تکیه داده بود و مجله میخواند. زن پرسید: کی بود؟ نمیدونم، یه بیچارهای که تفنگش گلوله نداشت. چیزی رو که دنبالش بود از توی جعبه مهمات پیدا کردم و به او دادم. دیگه میتونه مغزش رو بترکونه، داری چی میخونی؟ آمار پارساله، هر چهل دقیقه، یک خودکشی، صد و پنجاه هزار اقدام به خودکشی که فقط دوازده هزارتاش به مرگ منجر میشه، باور نکردنیه.
مادر بچه که روی پیشخوان خم شده بود گفت: من که شاخ درمیارم اگه همچین چیزی ببینم، سابقه نداشته توی خانواده توآچ کسی لبخند بزنه. زن گردنش را که مثل گردن غاز بود، بالا کشید و داد زد: میشیما بیا اینجا یک دقیقه. دریچه کف مغازه دهن باز کرد و کله تاسی بیرون پرید.
مادر، بانداژ کرپ ونسان را نوازش کرد و پاسخ داد: درکت میکنم. بعد، شروع به بازجویی از نقاشی آلن کوچولو کرد: این دختر لنگ دراز که کنار خونه داره ورجه وورجه میکنه کیه؟ پسرک شش ساله پاسخ داد: مرلینه دیگه. مرلین با شانههای افتاده و پژمرده، آرام سرش را بلند کرد. صورت و دماغ سرخش تقریباً زیر موهایش پنهان شده بود، خانم توآچ با تعجب فریاد زد: پس چرا انقدر فعال و خوشگل کشیدیش؟
خانم توآچ همچنان پای صندوق ایستاده بود و نمیتوانست چشم از کالسکه بچه بردارد. کالسکه تکان میخورد و جیرجیر صدایش با طنین خنده بچه میآمیخت. آقا و خانم توآچ، مات و متحیر به یکدیگر نگاه کردند.
آخه این چه رفتاریه که وقتی یکی رو میبینی چشمهات رو میچرخونی و دستهات رو میبری پشت گوشت و تکونشون میدی؟ فکر کردی مشتریها میان اینجا لبخند ابلهانه تو رو ببینند؟ واقعاً میری رو مخم، مجبورمون میکنی پوزه بند بهت ببندیم.
مرلین که انگار هیپنوتیزم شده بود، چشمانش را باز کرد. مادرش موهایش را نوازش کرد و داستان را تمام کرد، دو نقطه ریز جای نیش روی دستهای کلئوپاترا پیدا بود هرچند اوکتاویوس از مرگ کلئوپاترا ناراحت شده بود، روح بزرگش را ستایش کرد و او را با مراسمی باشکوه و شاهانه کنار آنتونی به خاک سپرد.
میشیما آهی کشید و گفت: شب هم باید در خدمت ارباب رجوع باشیم میرم ببینم کیه. در تاریکی راه پله، غرغرکنان پایین رفت: لعنت به این سیاهی، هیچی نمیبینم یه قدم اشتباه بردارم گردنم خورد میشه.
از آن طرف دیوار صدای آلن به گوش میرسید: خوابهای خوب ببینی مامانی، خوابهای خوب ببینی بابایی، پدر و مادرش از حسرت، آهی کشیدند.
مامان، چرا ما نمیتونیم خودمون رو بکشیم؟ صدبار بهت گفتم، چون نمیشه، پس کی مغازه رو بگردونه؟ ما، خانواده توآچ یک وظیفه داریم طبیعتا وقتی میگم ما، شامل حال آلن نمیشه، دیگه برو.
نویسنده |
ژان تولی |
مترجم |
احسان کرم ویسی |
شابک |
9786002298812 |
ناشر |
چشمه |
موضوع |
رمان خارجی |
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شومیز |
گروه سنی |
بزرگسال |
تعداد صفحه |
114 |
وزن |
100 گرم |