
دانلود کتاب شب های روشن اثر فیودور داستایوفسکی رایگان
- نویسنده: فیودور داستایوفسکی
- مترجم: سروش حبیبی
- ناشر: نشر ماهی
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 112
- سال انتشار: 1848 میلادی
- افتخارات: -
فیودور داستایوفسکی، نویسنده و فیلسوف روسی در کتاب شبهای روشن، داستانی عاشقانه را روایت میکند داستانی که مربوط به خاطرات یک انسان رویاپرداز میباشد و با روحیه لطیفش در جستجوی یک همدم و هم صحبت است. تمام ماجرا از نظر زمانی 4 شب از زندگی شخصیت اصلی داستان را به تصویر میکشد. شخصیتی خجالتی که بدون شکل دادن ارتباطی با اطرافیانش با خیالاتش در زندگی آنها سیر و سفر میکند. وی سالهاست که زندگیاش را به تنهایی میگذراند و با روحیات شاعرانهاش، خیالبافیهایش را ادامه میدهد تا اینکه به صورتی اتفاقی با زنی آشنا میگردد. آشنایی با زن قصه موجبات رقم خوردن داستان عاشقانه مذکور را فراهم میآورد که مؤلف به زیبایی هرچه تمامتر آن را خلق نموده است.
داستایوفسکی در دیگر آثارش هم ثابت نموده است که چگونه از بعد روانشناختی آثارش را مینویسد و در قلب مخاطب نفوذ میکند. اینجا هم مستثنی از این مورد نیست و وی با نگاهی دقیق و ریزبینانه کوچکترین ابعاد مرتبط با تنهایی انسانها را به ذهن علاقه مندان ارائه مینماید. جدا از تبحر خارق العاده این نویسنده مطرح تاریخ، شرایطی که در آن زیست نموده و اتفاقاتی که در زندگی شخصی برایش رخ دادهاند هم، تأثیر بسیار زیادی بر روی نحوه داستان گویی او داشتهاند. مرد 26 ساله داستان که هشت سالی است در شهر پترزبورگ زندگی میکند، هم خودش شخصیت جالب و عجیبی دارد و هم روابطی که در غیاب انسانها با شهر و ساختمانهایش برقرار میکند.
نکته دیگر کتاب که بر گیرایی آن میافزاید داستان گویی این مرد و ناستنکا دختری میباشد که پس از آشنایی به صورتی جداگانه روایتگر زندگی خودشان میباشند. ناستنکا اگرچه خودش به مرد دیگری علاقه دارد اما هم صحبتیاش با شخصیت اصلی داستان که نام و شغلش را نویسنده مطرح نمیکند باعث دوری او از تنهایی همیشگیاش شده و قلبش را روشن میکند. در انتها اشاره به این موضوع ضروری است که نام شبهای روشن که بر کتاب گذارده شده است معنایی استعاری است که به پدیدار شدن نوری در تاریکی حاصل از افسردگی و تنهایی مربوط میشود.
در ادامه میتوانید علاوه بر خلاصه کتاب متنی، به خلاصه صوتی کتاب شب های روشن گوش دهید و آن را دانلود کنید:
فیودور داستایوفسکی (Fyodor Dostoevsky) نویسنده و فیلسوف روس است که در سال 1821 دیده به جهان گشود و در سال 1881 چشم از جهان فرو بست. وی رماننویس بسیار مشهوری است که داستانهای کوتاهی همچون «خانم صاحبخانه»، «همزاد و دزد شرافتمند» از دیگر کارهای محبوبش به شمار میروند. تأثیری که وی بر ادبیات قرن بیستم به دلیل بعد روانشناختی آثارش گذاشت هیچگاه از اذهان پاک نخواهد شد.
همچنان که علاقه مندان به آثار گوناگون داستایوفسکی میبایست این کتاب و ماجرای دلنشینش را از دست ندهند، علاقه مندانی که رمانهای خارجی بخصوص با مضامین عاشقانه را بسیار میپسندند میتوانند از مخاطبان اصلی آثاری این چنین باشند. همچنین اگر افرادی پیگیر موضوعات مرتبط با تحلیل روابط انسانها هستند، خواندن اثر مذکور پیشنهاد خوبی برایشان خواهد بود.
رمان شبهای روشن، اثری طولانی نیست و در 112 صفحه به رشته تحریر درآمده است که با ترجمه روانی از سروش حبیبی در بازار کتاب ایران، منتشر و توزیع گردیده است. داستان کوتاهی که به بیش از پنجاه و شش چاپ تاکنون رسیده است، در قالب 4 فصل اصلی که همان 4 شب گذرانده شده بین شخصیتهای اصلی داستان میباشد ارائهگر مطالب به خوانندگانش است.
در خیابان حالم سرجا نبود غصه میخوردم که چرا از فلان کس اثری نیست، چندی است بهمان را ندیدهام این یکی دیگر کجا رفته بود؟ در خانه هم خلقم تنگ بود دو شب تمام خودم را میکشتم تا سر درآورم که در این کنج خلوتم چه مرگم است؟ چرا در این اتاق همهاش اینجور ناراحتم؟ هاج و واج به اطراف، به دیوارهای کپکزده و سبز شده و دوده گرفته، به سقف اتاق که تار عنکبوت از برکت کفایت و کدبانویی ماتریونا ریسه ریسه از همه جایش آویخته است، نگاه میکردم. همه مبلهایم را، یک یک صندلیهایم را، وارسی کردم و در پی علت نگرانیام میگشتم، چون اگر حتی یک صندلی، درست سرجایش نباشد آرامشم را از دست میدهم. سر وقت پنجره رفتم اما هیچ فایده نداشت.
از همان اول صبح دلتنگی عجیبی مرا فراگرفته بود خیلی زود به نظرم رسید تنهایم و همه مرا رها کردهاند و رفتهاند. البته آدم حق دارد بداند منظور از همه چه کسانی هستند چون من در این 8 سالی که در پترزبورگ زندگی کردم حتی با یک نفر هم آشنا نشدم البته من با کل پترزبورگ آشنا بودم و شاید به همین خاطر بود که وقتی همه وسایلشان را جمع کردند و به ویلاهای تابستانیشان رفتند احساس تنهایی کردم. از تنها ماندن وحشت داشتم و سه روز تمام با دلسردی عمیق در شهر پرسه زدم و نمیدانستم چه میکنم. هر جا که میرفتم خیابان نوسکی پارکها یا کنار دریاچه، هیچ کدام از آن آدمهایی را که عادت داشتم در کل سال همین موقع و همین جا ببینم، نمیدیدم. این مردم من را نمیشناختند ولی من آنها را صمیمانه میشناختم حتی به چهرههایشان هم دقت کرده بودم. وقتی خوشحال بودند من هم خوشحال میشدم و وقتی ناراحت بودند من هم ناراحت میشدم.
بعضی از آنها را خیلی دوست دارم بعضیشان دوستان مهربانی هستند یکی از آنها خیال دارد امسال تابستان یک معمار بیاورد برای معالجهاش، من تصمیم دارم هر روز سری به او بزنم که مبادا خدا نخواسته در معالجهاش اهمالی بشود اما ماجرای آن خانه نقلی گلی رنگ را فراموش نمیکنم. نمیدانید چه عمارت آجری ملوس دلچسبی بود وقتی با آن پنجرههای قشنگش به آدم نگاه میکرد دل آدم روشن میشد به عمارتهای زمخت و بدترکیب مجاورش با چنان افادهای نگاه میکرد که هر وقت از کنارش رد میشدم، راستی راستی کیف میکردم.
مدت زیادی راه رفتم در شهر پرسه میزدم تا طبق معمول فراموش کردم کجایم و ناگهان دیدم جلوی راه بند شهر سر در آوردهام. نشاط شدیدی در دلم افتاد و از راه بند گذشتم و شروع کردم در کشتزارها و میان سبزهها قدم زدن و ابداً خسته نمیشدم و احساس میکردم که بار سنگینی از روحم فرو افتاده است. رهگذران همه چنان با خوش رویی به من نگاه میکردند که چیزی نمانده بود سلام و تعارف کنند. همه معلوم نبود از چه چیز خوشحالند همهشان سیگار برگ دود میکردند.
شبی عالی بود از آن شبهایی که وقتی آدمی جوان است تجربهاش میکند. آسمان آنقدر پرستاره و روشن بود که وقتی آدم به آن نگاه میکرد ناخودآگاه این سؤال برایش پیش میآمد که چطور افراد بداخلاق و هوسباز هم زیر سقف چنین آسمانی زندگی میکنند؟ این هم از آن دست سؤالهایی است که خداوند در اوایل جوانی آن را بیشتر در وجود انسان مطرح میکند. وقتی حرف از افراد هوسباز و بداخلاق پیش میآید من هم نمیتوانم به یاد بیاورم که آیا کل آن روز را درست رفتار کردهام یا نه.
من در حدس کشفیاتی که خاص خودم بود به قدری پیشرفت کرده بودم که میتوانستم بیاشتباه بگویم که چه جور اشخاصی به کدام ییلاق میروند. مثلاً ساکنان جزیره سنگی یا جزیره داروسازان یا مستأجران خانههای راسته پترزگف رفتاری سنجیده و بسیار پسندیده داشتند، لباسهای تابستانی شیک میپوشیدند و با کالسکه به شهر میآمدند، هیئت ساکنان پارگولوا و دورتر از آن با سلامت نفس و متانت خود به نگاه اول، اعتماد القا میکرد.
وای که چقدر شادی و شیرین کامی انسان را خوش رو و زیبا میکند عشق در دل میجوشد و آدم میخواهد که هر چه در دل دارد در دل دیگری خالی کند میخواهد همه شادمان باشند همه بخندند و این شادی بسیار مسری است.
آرزو میکنم که آسمان سعادتت همیشه نورانی باشد و لبخند شیرینت همیشه روشن و مصفا باشد و تو را برای آن دقیقه شادی و سعادتی که به دلی تنها و قدرنشناس بخشیدی، دعا میکنم. خدای من، یک دقیقه تمام، شادکامی. آیا این نعمت برای سراسر زندگی یک انسان کافی نیست؟
نویسنده |
فیودور داستایفسکی |
مترجم |
سروش حبیبی |
شابک |
9789642090839 |
ناشر |
نشر ماهی |
موضوع |
رمان خارجی |
قطع |
جیبی |
نوع جلد |
شومیز |
گروه سنی |
بزرگسال |
تعداد صفحه |
112 |
تعداد جلد |
1 |
وزن |
80 گرم |
سایر توضیحات |
- شبهای روشن؛ یک داستان عاشقانه از خاطرات یک رویاپرداز |