معرفی، خلاصه کتاب و دانلود pdf کتاب آیین همسرداری اثر دورتی کارنگی و دیل کارنگی رایگان

در مصاحبه‌ای که با مدیر کل یک موسسه تجاری بزرگ داشته به من گفت: همیشه به کارمندان خود سفارش می‌کنم که توی منزل راجع به امور داخلی شرکت با زن‌های خود صحبت نکنند چون زن‌ها موجوداتی پرحرف هستند که اصلاً نمی‌توانند راز داری کنند. البته من با عقیده‌ی این مدیرکل موافق نیستم ولی زن‌ها را می‌شناسم که موقع مشاجره با شوهر خود، او را تهدید می‌کنند که اسراری را که با او در میان گذاشته به همه می‌گوید و آبرویش را می‌برد، برای نمونه در جریان مشاجره‌ای که خودم شاهد آن بودم، خانم که از دست آقا خیلی عصبانی شده بود گفت: خودت نبودی به من گفتی اثاثیه مبلمان خانه آقای ایکس را مفت خریدی و کلاه سرشان گذاشتی؟ حالا داری به من درس اخلاق می‌دهی و می‌گویی فلانی را فریب ندهم؟ واقعاً که. بدین ترتیب آبروی او را برد و باعث شد مرد خجالت بکشد، به همین خاطر شوهر از آن به بعد دیگر اسرار شغلی خود را از او مخفی نگه داشت.

ساموئل و استرلینگ نویسندگان کتب پرفروش راهنمای ازدواج معتقدند، داشتن هدف هر چند ساده و ابتدایی شرط اصلی و اساسی برای خوشبختی یک زن و شوهر است. آن‌ها بر این باورند که نوع هدف چندان هم مهم نیست بلکه انتظار و امیدی که زوج برای دستیابی به هدف مزبور دارند مهم است. آن‌ها می‌گویند: لذت و خوشی زندگی مشترک در این است که زن و شوهر به اتفاق هم در آینده‌ی خود نقشه بکشند و در رنج و شادی، شریک هم باشند و با سعی و تلاش خویش به هدف مشترک دست یابند.

یکی از دلایل اینکه مرد‌ها راز‌های مربوطه به شغل خود را با زنان در میان نمی‌گذارند، این است که می‌ترسند آنان اسرار آن‌ها را حفظ نکنند. بعضی خانم‌ها به محض آنکه خبر‌هایی را از شوهر خود می‌شنوند، آن‌ها را در محافل زنانه بازگو کرده و بدین ترتیب نقل مجالس می‌شود. برای مثال: تازگی شنیده‌ای شوهر خانم الیزابت می‌خواهد رئیس بانک شود؟ البته بعد از آنکه رئیس فعلی بازنشسته شد. این خبر در آرایشگاه و خیاطی و سالن ورزش و غیره پخش می‌شود. چرا؟ چون خانم الیزابت خیلی جاه طلب است و دلش می‌خواهد همیشه مورد توجه باشد و دوستانش به او تبریک بگویند. وقتی خبر پس از تغییر و تحولات بسیار به گوش شوهر خانم الیزابت می‌رسد، خودش نمی‌فهمد چرا و چگونه رازش فاش شده است.

بیل و مارجری پس از ازدواج یک بنگاه معاملات املاک راه انداختند و از فروش املاک کمیسیون دریافت می‌کردند. آن‌ها در آن زمان نه سرمایه‌ای داشتند نه تجربه‌ی کافی، فقط اشتیاق بسیار برای موفقیت و پشتکار باعث ترقی آن‌ها شد. دفتر آن‌ها انتهای یک راهروی بی‌استفاده دریک ساختمان تجاری بود. مارجری معمولاً توی دفتر می‌نشست و بیل برای یافتن مشتری و فروش در بیرون فعالیت می‌کرد. در آغاز کارشان رونق چندانی نداشت و حتی برای خورد و خوراک خود نیز با مشکلاتی برخورد می‌کردند. بی‌هدفی بزرگترین عامل ناکامی است، افراد بی‌هدف بدون مطالعه وارد کار می‌شوند، بی‌برنامه قبلی و آمادگی لازم و بدون اینکه ارادی تصمیم بگیرند، ازدواج می‌کنند و باچنین وضعیتی بازیچه سیل وحشت‌آور حوادث زندگی می‌شوند و پس از آنکه گرفتار شدند، آرزو می‌کنند ای کاش ترتیبی فراهم شود تا چرخ ایام بر وفق مرادشان بچرخد.

نخستین قدم برای کمک به شوهرتان باید به این صورت برداشته شود. او را تشویق کنید تا هدفی را برای خود برگزیند. اجازه ندهید گیج و بی‌هدف سر به در و دیوار ماجرا‌ها و وقایع بکوبد و خسته و محنت‌زده در کنار شما قرار بگیرد.

کمپانی نفتی بیل ویل گراهام در منطقه ویچا یک کمپانی معروف جهانی است که از درآمد سرشاری نیز برخوردار است. آقا و خانم گراهام صاحب تندرستی، ثروت، شش بچه، خانه‌ای مجلل و شغلی مورد علاقه هستند و از همه مهمتر اینکه در دهه پنجاه زندگی خود هستند و به خوبی می‌توانند از حاصل تلاش خود بهره ببرند. من آن‌ها را مدت هاست می‌شناسم و هنگامی که از بیل گراهام پرسیدم مهمترین عامل موفقیت خود را چه چیزی می‌داند پاسخ داد: نقشه و هدف مشخص، همکاری زنم و برنامه‌ریزی درازمدت.

ویتنی در زندگی هدف داشت و با ایمان و اخلاص هدف خود را تعقیب کرد تا به سرمنزل مقصود رسید اما بهتر است ببینیم چرا ویتنی موفق شد؟ به نظر من تنها تلاش فوق‌العاده و طی مدارج و دست یافتن به تحصیلات عالی، عامل موفقیت او نبود، چون دیگران هم تلاش می‌کنند و سرمایه علمی مناسب نیز دارند اما همه آن‌ها موفق نمی‌شوند. من فکر می‌کنم فرق عمده او با دیگران این است که او می‌دانست چه می‌خواهد و به کجا می‌رود. کار کردن او بعد از وقت اداری و تغییر شغل دادن و مطالعه و تحقیق در رشته‌های جدید، نشان می‌داد که او هدف مشخصی را تعقیب می‌کند و هر راهی را برای رسیدن به آن در پیش می‌گیرد.

آدمی که عاشق چیزی نباشد این همه سختی را به خاطر آن تحمل نمی‌کند پس انصاف نیست او را در طریق مورد علاقه‌اش یاری نکنم. از طرف دیگر هیچ زنی حاضر نیست شوهرش آدمی کودن و نادان باشد. زندگی کردن با آدم‌های درس خوانده و با معلومات، حداقل از لحاظ روحی و روانی برای من یکی غرور آفرین است، من در واقع با وارد کردن او به تحصیل حس غرور خودم را ارضا می‌کردم.