
دانلود کتاب در باب حکمت زندگی اثر آرتور شوپنهاور رایگان
- نویسنده: آرتور شوپنهاور
- مترجم: محمد مبشری
- ناشر: نشر نیلوفر
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 277
- سال انتشار: 1851 میلادی
- افتخارات: -
آرتور شوپنهاور در کتاب در باب حکمت زندگی از سعادتی برای انسانها سخن میگوید که کمی متفاوت است با مفاهیمی که پیش از این برای این کلمه مطرح گردیده است. خیلیها شوپنهاور را با فلسفه تاریکش میشناسند فلسفهای که میگوید در دنیای کنونی همواره شر بر خیر پیروز گردیده و تاریخ سرشار از انواع فساد و جنگ و تاریکی میباشد. از نقاط پر رنگ نوشتههای شوپنهاور که در این اثر هم به وضوح نمایان است سادهنویسی اوست با وجود اینکه همگان به خوبی میدانند وی از برجستهترین فیلسوفان تاریخ به شمار میرود. به هرحال وجود چنین ویژگی منحصر به فردی باعث گردیده که خواننده در هنگام مطالعه آثار او احساس نزدیکی زیادی به منظور مولف کند و از این رو اصل مطلب را دریافت کند.
شوپنهاور در همان صفحات اول اثر مکتوبش، به تعریف اشتباهی که بسیاری انسانها از مفهوم سعادت داشتهاند اشاره کرده و اینطور عنوان میکند که هر قدر یک شخص از درون، پر و غنی باشد، به همان اندازه انتظاراتش از محیط و آدمهای بیرون به صفر میرسد یا به عبارت دیگر تاکیدش بر روی ذهنیت انسانی است که جهان بینی آدمها از آن سرچشمه میگیرد و شرایط بیرونی فارغ از خوب و بدشان هیچ تاثیری برروی خوشی یا ناخوشی افراد ندارند. او همچنین از دو وجه عینی و ذهنی سعادت سخن به میان میآورد که یکی از آنها، واقعیت سعادت انسان و دیگری تصور ذهنی که آدمها از آن دارند را به تصویر میکشد. البته گاهاً فلسفهای که مولف راجع به سعادت مطرح میکند تیرهتر میشود طوری که آن را وهم و افسانه میخواند.
مقابله نکردن با ماهیت اصلی زندگی و انسان و پذیرفتن آنچه هستیم از دیگر دغدغههای شوپنهاور میباشد که میخواهد افراد با فهم دقیق آن از رنج خود در زندگی بکاهند. اهمیتی که برای تنهایی قائل است و آن را یکی از بهترین روشها برای رسیدن به اصل خویش توسط انسانها میداند نکته بسیار جالب و البته قابل تاملی است که به شدت پای آن میایستد و با استدلالهایی گوناگون به دفاع از آن برمیخیزد. شوپنهاور در قسمتی دیگر از توضیحاتش نه انسان را کاملاً خالق زندگیاش میداند و نه او را دست و پا بسته در مقابل سرنوشتش خطاب میکند بلکه وی را در میان یک زندگی که حاصل یک سری اتفاقات از پیش تعیین شده و تصمیمات انسانی است، میبیند و زندگی را به مانند یک بازی شطرنج تشبیه مینماید. شوپنهاور در بخشهای پایانی سری به دوران مختلف زندگی از کودکی تا میانسالی و کهنسالی زده و در مورد افق دید افراد در هر کدام از این برهههای زمانی صحبتهایی را کرده است.
در ادامه میتوانید علاوه بر خلاصه کتاب متنی، به خلاصه صوتی کتاب در باب حکمت زندگی گوش دهید و آن را دانلود کنید:
آرتور شوپنهاور (Arthur Schopenhauer) در روز 22 فوریه سال 1788 در کشور لهستان به دنیا آمد. او که پدرش را در سن 17 سالگی به علت خودکشی از دست داد، در طول زندگیاش با مادرش هم رابطه خوبی نداشت. وی به علت نگرانی از ابتلا به بیماری وبا از برلین به فرانکفورت که در آن زمان محل سکونتش بود مهاجرت نمود. این فیلسوف بسیار برجسته آثاری مانند: «جهان، اراده و نمایش است»، «درباره اراده در طبیعت» و «درباره آزادی اراده آدمی» را از خود به چاپ رساند و سرانجام در 72 سالگی در فرانکفورت درگذشت.
خواندن کتاب متفاوت در باب حکمت زندگی به تمام انسانهایی پیشنهاد میگردد که در ابتدا در جستجوی خوشبختی هستند و راهکارهایی را برای یافتن آن از خود و زندگیشان طلب میکنند. همچنین اگر افرادی هستند که میخواهند مفهوم دقیقتر و البته متفاوتی از سعادت را دریابند و برای شاد بودن در لحظات گوناگون آن را سرلوحه خود قرار دهند، خواندن کتاب مذکور توصیهای بسیار مناسب برای آنها میباشد.
کتاب پیش رو توسط مولف قدرتمند در 6 فصل مفاهیمش را در اختیار علاقمندان قرار میدهد که میتوان عناوین این 6 فصل را اینگونه معرفی کرد:
تقسیمبندی موضوع
درباره آنچه هستیم
آنچه از آن ماست
آنچه مینماییم
اندرزها و اصول راهنمای عمل به قواعد خردمندانه
تفاوتهای آدمی در سنین گوناگون
زندگی مانند بازی شطرنج است. ما نقشهای میریزیم اما اجرای آن مشروط به حرکتهایی است که رقیب به دلخواه میکند. این رقیب در زندگی سرنوشت است. تفاوت اساسی میان جوانی و پیری این است که در جوانی زندگی را پیش رو داریم و در پیری مرگ را. اما باید پرسید که کدام یک دشوارتر است و آیا به طوری کلی بهتر نیست که آدمی زندگی را پشت سر گذاشته باشد تا اینکه در پیش رو داشته باشد؟
وقایع زندگی ما به تصاویر درون کالایدوسکوپ میمانند که با هر چرخش چیز دیگری را نشان میدهد اما در اصل یک چیز در برابر چشم ماست.
سعادت و لذت سرابی است که فقط از راه دور قابل رویت است و هنگامی که به آن نزدیک میشویم ناپدید میگردد. در عوض رنج و درد واقعیت دارد و خود مستقیماً نماینده خویش است و نه به وهم نیاز دارد نه به انتظار. حال اگر این آموزه ثمر دهد دیگر در پی سعادت و لذت نمیرویم و بیشتر قصدمان این است که در حد امکان راه را بر درد و رنج ببندیم.
تفاوت میان خودپسندی و غرور در این است که غرور اعتقاد راسخ به ارزش فوقالعاده خویش در زمینهای خاص است اما خودپسندی خو است و ایجاد چنین اعتقادی در دیگران است و معمولاً با این آرزوی نهان همراه است که در نهایت خود نیز بتوانیم به همان اعتقاد برسیم. بنابراین غرور از درون انسان نشأت میگیرد و نتیجه قدردانی مستقیم از خویش است. اما خودپسندی کوششی است برای جلب قدردانی از بیرون یعنی دستیابی غیر مستقیم به قدردانی است. از این رو خودپسندی آدمی را پر گو و غرور کم گو میکند.
کسی از نظر ذهنی پرمایه است و به دنبال زندگی آرام با قناعت و در حد امکان برون درگیری است از این رو پس از اندک آشنایی با کسانی که به اصطلاح همنوع او هستند به انزوا کشیده میشود و اگر شعوری در حد کمال داشته باشد تنهایی را بر میگزیند. زیرا آدمی هرچه در درون خود بیشتر مایه داشته باشد از بیرون کمتر طلب میکند و دیگران هم کمتر میتوانند چیزی به او عرضه کنند. از این رو بالا بودن شعور به دوری از اجتماع منجر میگردد. آری اگر کمیت جامعه میتوانست جایگزین کیفیت آن شود حتی جامعه بزرگ ارزش این را داشت که در آن زندگی کنیم اما متاسفانه معاشرت با جمع صد فرد نادان مانند معاشرت با یک فرد عاقل نیست.
آنچه در حیطه قدرت ماست فقط این است که از شخصیت فطری خود به بهترین نحو استفاده کنیم و بنابراین فقط در پی فعالیتهایی باشیم که با شخصیت ما مطابقت دارد و سعی کنیم آنچه در خور شخصیت ماست بیاموزیم و از هر نوع آموزش دیگر بپرهیزیم و در نتیجه مقام اجتماعی، شغل و نحوهای از زندگی را برگزینیم که با آن هماهنگ باشد.
در پایان زندگی همان اتفاقی میافتد که در آخر جشن بالماسکه مشاهده میکنیم. ماسکها را از چهره بر میدارند، اکنون میبینیم آن کسانی که در طول زندگی با ما تماس پیدا کردهاند واقعاً چه کسانی بودهاند، زیرا اکنون دیگر افراد شخصیت خود را نشان دادهاند، اعمال به نتیجه نشستهاند، دستاوردها به طور منصفانه مورد قدر دانی واقع شده و همه فریبها فروریختهاند، همه اینها به زمان نیاز داشت.
برای زندگی کردن در میان آدمیان باید برای همه با هر خصوصیتی که دارند هر قدر هم نابه هنجار باشد، حق وجود قایل باشیم و فقط میتوانیم بکوشیم که از خصوصیاتشان برحسب نوع و کیفیتی که دارند استفاده کنیم، اما نه میتوانیم امیدی به تغییرشان ببندیم نه چنان که هستند محکومشان کنیم. این درست مصداق این ضرب المثل است که: زندگی کن و بگذار زندگی کنند.
آنچه انسانها را به سوی جمع سوق میدهد این است که نمیتوانند تنهایی را و در تنهایی خود را تحمل کنند.
پس هر کس که تنهایی را دوست نمیدارد دوستدار آزادی هم نیست زیرا فقط در تنهایی، آزادیم. اجبار ملازم جدایی ناپذیر هر جمع است، هر جمعی از افراد میخواهد که از فردیت خود صرف نظر کند و هر چه فردیت انسان با ارزشتر باشد چشم پوشی از آن بخاطر جمع دشوارتر است.
ما در زندگی مانند راهپیمایی هستیم که با هر گام که پیش میرود اشیا را در مقایسه با آنچه از دور میدیده است به صورت دیگری میبیند و اشیا هر چه به آنها نزدیکتر میشود، تغییر میکنند. به ویژه در مورد آرزوهایمان چنین میداریم غالبا چیزی کاملاً متفاوت یا بهتر از آنچه میجستیم مییابیم. همچنین مطلوب خود را از راهی بهتر پیدا میکنیم نه از راهی که در آغاز برای رسیدن به هدف خود در آن گام نهاده بودیم به ویژه آنجا که در پی لذت سعادت و شادی بودهایم، در عوض حکمت، بصیرت و شناخت به دست میآوریم.
زندگی برای لذت بردن نیست بلکه برای سپری کردن و پشت سر گذاردن است.
موجودی که ارزشمندی یا بیارزش بودن آن وابسته به نظر دیگران باشد چه موجود اسفباری است.
مبتذلترین غرور، غرور ملی است زیرا کسی که به ملیت خود افتخار میکند، در خود کیفیت با ارزشی برای افتخار ندارد و گرنه به چیزی متوسل نمیشد که با هزاران نفر در آن مشترک است. برعکس کسی که امتیازات فردی مهمی در شخصیت خود داشته باشد، کمبودها و خطاهای ملت خود را واضحتر از دیگران میبیند زیرا مدام با اینها برخورد میکند اما هر نادان فرومایه که هیچ افتخاری در جهان ندارد به مثابه آخرین دستاویز به ملتی توسل میشود که خود جزئی از آن است. چنین کس آماده و خوشحال است که از هر خطا و حماقتی که ملتش دارد با چنگ و دندان دفاع میکند.
نویسنده |
آرتور شوپنهاور |
ناشر |
نیلوفر |
شابک |
9789644484070 |
موضوع |
فلسفه |
ردهبندی کتاب |
فلسفه (فلسفه و روانشناسی) |
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شومیز |
تعداد صفحه |
277 |
وزن |
312 گرم |