معرفی و دانلود کتاب ما دروغگو بودیم اثر ایمیلی لاکهارت رایگان به همراه خلاصه کتاب
- نویسنده: ایمیلی لاکهارت
- مترجم: کاوان بشیری
- ناشر: نشر میلکان
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 208
- سال انتشار: 2014 میلادی
- افتخارات: -
ما دروغگو بودیم رمانی زیبا و در ژانر معمایی از امیلی لاکهارت میباشد. داستان کتاب در خانوادهای به نام سینکلر رخ میدهد که از امکانات رفاهی عالی شامل خانههای مجلل و مهمانیهای کم نظیر برخوردارند و راوی داستان، کادنس سینکلر یکی از نوههای سینکلرها هست که به عنوان شخصیت اصلی کتاب بخاطر یک صدمه مغزی و میگرن مزمن برخی از خاطراتش را به یاد نمیآورد. در این حال تصور میشود که بعضی از حقایق توسط خانواده پنهان میشوند بنابراین نویسنده به زمانی در ماجرا ورود میکند که دستخوش حوادثی بوده است و از آن به بعد کادنس که با اتفاقاتی نظیر جدایی پدر و مادرش مواجه گردیده است جستجوی خود را برای یافتن حقیقت آغاز میکند.
لاکهارت علاوه بر از دست رفتن حافظه شخصیت اول کتابش، عشقی که او در دوران نوجوانیاش تجربه کرده را مطرح میکند و به گونهای هنرمندانه آن را توصیف کرده است و از حالت کلیشه درآورده است. پرداختن به مفهوم خانواده آنهم خانوادههای ثروتمند که مشکلات خودشان را دارند، یکی از مضامین اصلی اثر پیش رو به شمار میرود. از طرف دیگر تلاشی که مادرهای خانواده میکنند تا فرزندانشان برنده رقابتی که خودشان آن را ساختهاند بشوند، هم نکته جالب دیگری است که مطرح میشود. هریس، پدربزرگ کادنس، شخصی با اموال زیاد و قابل توجه میباشد که همین موضوع موجب ایجاد مشاجرههایی بین مادر کادنس و خواهرانش میشود که هر یک با کوششی مضاعف قصد دارند بیشترین سهم ممکن از داراییهای موجود را نصیب فرزندانشان نمایند.
قلم و بیان هوشمندانه لاکهارت بدون تردید از موضوعی جالب اثری شاهکار گونه ساخته است که با قرار دادن چند خانواده در کنار هم در یک بعد مکانی یعنی جزیره، توانسته اختلافات را پر رنگ کرده و در عین حال سرنخهایی را به مخاطب دهد تا علاوه بر پی بردن به ژانر معماگونه داستان به ادامه مطالعه و همراهی تا پایان آن مبادرت ورزد. پا به پا پیش رفتن با کتاب و نویسنده، خواننده را همزمان که به حل معماها رهنمون میسازد وی را با علت واکنشهای مختلف نیز آشنا میکند. نقطه زیبا دیگری که ما دروغگو بودیم دارد، مورد اطمینان نبودن راوی به علت مشکل مغزی که دارد میباشد که باعث میگردد خواننده با در کنار هم قرار دادن اجزای مختلف ماجرا به تصویر کلی برسد و فقط به صحبتهای کادنس اکتفا نکند. به هر حال تعلیق کتاب و به صورت کلی زیبایی بیان و موضوعش لازم است از ابتدا تا انتها با توجه کامل مورد مطالعه قرار گیرد.
در ادامه میتوانید نسبت به دانلود کامل کتاب ما دروغگو بودیم به صورت رایگان و با فرمت pdf اقدام کنید. لینک دانلود در قسمت زیرین ویدیو قرار دارد. همچنین در ویدیو زیر امکان گوش دادن به خلاصه کتاب صوتی این اثر نیز دسترسی خواهید داشت.
امیلی خیکنز با نام مستعار امیلی لاکهارت (E Lockhart) در روز 13 سپتامبر سال 1967 در ایالات متحده آمریکا متولد شد. وی که از دوران کودکی به نمایش و تئاتر علاقه زیادی داشت با کتاب «تاریخ بحث برانگیز بانکهای فرانکی لاندو» به شهرت رسید و حتی نامزد جایزه پرنتیز و کتاب ملی گردید. لاکهارت دوران کودکیاش را در ماساچوست، کمبریج، سیاتل و واشنگتن پشت سر گذاشت و سپس تحصیلاتش در دوره متوسطه و دانشگاه را در کالج واسال و دانشگاه کلمبیا تکمیل نمود این نویسنده مطرح هم اکنون در نیویورک ساکن است.
علاقه مندان به کتابهایی با داستانهای خانوادگی و البته درام، مخاطبان اصلی کتاب مذکور میباشند و به آنها پیشنهاد میگردد این اثر را که در خلال آن برخی مسائل نوجوانان نیز مطرح میگردد را از دست ندهند.
کتاب ما دروغگو بودیم توسط مولفش در پنج بخش با عنوانهای: خوش آمد، ورمونت، تابستان هفده، نگاه کن آتش و حقیقت تقسیمبندی گردیده است که در مجموع، این 5 بخش، 87 فصل را به عنوان زیر مجموعه خود در بر دارند.
گات چنان ناگهانی میپیچد که تقریباً به دو میافتم تا به او برسم و ناگهان با دستهای باز ایستاده. آشناست و غریب. قبلاً هم این جا آمده بودیم. در ضمن هیچوقت این جا نیامده بودیم. لحظهای، چندین ساعت شاید، من صاف و ساده خوشحال هستم و او نزدیک من است. صدای امواج و نفسش توی گوشم. خوشحالم که میخواهد پیش من باشد.
میپرسد: «یادته وقتی با هم اومدیم اینجا؟ اون باری که با هم رفتیم روی اون تخته سنگ؟»
یک قدم عقب میکشم. چون یادم نمیآید.
از مغز خراب مزخرفم متنفرم، متنفرم که چقدر همیشه مریضم، چقدر آسیبدیدهام. متنفرم که ظاهرم عوض شده و توی مدرسه مردود شدهام و ورزش را کنار گذاشتهام و با مادرم بد تا میکنم. متنفرم که هنوز بعد از دو سال این قدر میخواهمش. شاید گات هم دلش میخواهد با من باشد. شاید. اما به احتمال زیادتر دنبالم میگردد تا بگوید وقتی دو تابستان پیش مرا ترک کرد کار بدی نکرده. دوست دارد من بهش بگویم که عصبانی نیستم. بگویم که او پسر معرکهای است. اما چطور ببخشمش وقتی حتی درست و حسابی نمیدانم با من چه کرده؟ جواب میدهم: «نه. احتمالاً از ذهنم پاک شده.»
«ما... من و تو... لحظهی خیلی مهمی بود برامون.»
میگویم «حالا هرچی. یادم نیست. مشخصاً هم هر اتفاقی بین ما افتاده اونقدر برات مهم نبوده بعداً. مهم بوده؟»
به دستهایش نگاه میکند. «قبول. ببخشید. خیلی کار ناشایستی کردم. عصبانی هستی؟»
میگویم: «معلومه که عصبانی هستم. دو سال غیب شدی. هیچوقت زنگ نزدی. هیچوقت جواب ندادی. هیچکاری نکردی و قضیه رو بدتر کردی. حالا همهتون، این طوریاید که... آخی... خیال میکردیم نمیبینیمت... دستمو میگیرید... همه بغلم میکنید... همه میگید تنهایی بریم قدم بزنیم. بدجور ناشایست بودید، گات. انگار اگه از این کلمههای قلمبه سلمبه بگی، اوضاع بهتر میشه.» سرش را پایین میاندازد.
خوب است که آدم را دوست داشته باشند، حتی اگر دوام نداشته باشد. خوب است که آدم بداند روزی روزگاری من بودم و او.
دوستش داشتم، تا جایی که میتوانستم. اما حق با او بود. خوب و کامل او را نشناختم. هرگز آپارتمانش را نخواهم دید، دستپخت مادرش را نخواهم چشید، دوستان مدرسهاش را نخواهم دید. من هرگز روتختی تختخوابش یا پوسترهای روی دیوار اتاقش را نخواهم دید. من هرگز غذاخوری را که در آن صبحها ساندویچ تخم مرغ میخورد یا گوشهای را که در آن جا دوچرخهاش را دوقفله میکرد، نخواهم شناخت.
زمانی نوشتهای میخواندم که میگفت رمان باید مجموعهای از شگفتیهای کوچک را ارائه کند. وقتی یک ساعت را در کنار تو میگذرانم، دقیقاً همین حال در من به وجود میآید.
یک شب اواسط تابستان پانزده رفتم شنا در ساحل کوچک؛ تنها. گات، جانی و میرن کجا بودند؟ خبر ندارم. توی رد گیت کلی تخته بازی کردیم؛ احتمالاً هنوز همانجا بودند و یا شاید رفته بودند به کلرمونت و به جر و بحث خالهها گوش میدادند و مربای آلوی بنفش با کراکر میخوردند. در هر صورت با تاپ رفتم توی آب. ظاهراً با همین لباس تا ساحل هم آمده بودم. روی ماسههای ساحل لباسهایم را پیدا نکردم؛ حولهای هم در کار نبود. چرا؟ مجدداً خبر ندارم.
احتمالاً خیلی دور شده بودم. اندکی دور از ساحل صخرههای بزرگی هست؛ همیشه در تاریکی شبها شوم به نظر میآیند. احتمالاً سرم توی آب بوده و بعد محکم به آن صخرهها خورده. قبلاً هم گفتم خبر ندارم فقط این یادم است؛ فرو رفتم در اقیانوس. پایین پایین تا ته صخرهای و شالودهی سنگی جزیره بیچ وود را دیدم و دستها و پاهایم سر شدند اما انگشتهایم سرد بودند. پایین که میرفتم، تکههای جلبک و خزه از کنارم میگذشتند. مامان من را روی شنها پیدا کرد؛ مثل توپ جمع شده بودم تا نیمه در آب بودم.
روی ماسههای ساحل لباسهایم را پیدا نکردم؛ حولهای هم در کار نبود. چرا؟ مجدداً خبر ندارم. احتمالاً خیلی دور شده بودم. اندکی دور از ساحل صخرههای بزرگی هست؛ همیشه در تاریکی شبها شوم به نظر میآیند. احتمالاً سرم توی آب بوده و بعد محکم به آن صخرهها خورده.
قبلاً هم گفتم خبر ندارم. فقط این یادم است؛ فرو رفتم در اقیانوس. پایین پایین تا ته صخرهای و شالودهی سنگی جزیره بیچ وود را دیدم و دستها و پاهایم سر شدند اما انگشتهایم سرد بودند. پایین که میرفتم، تکههای جلبک و خزه از کنارم میگذشتند. مامان من را روی شنها پیدا کرد؛ مثل توپ جمع شده بودم تا نیمه در آب بودم.
نویسنده | ایمیلی لاکهارت |
مترجم | کاوان بشیری |
شابک | 9786007443248 |
ناشر | میلکان |
موضوع | رمانهای خارجی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
گروه سنی | بزرگسال |
تعداد صفحه | 208 |
تعداد جلد | 1 |
وزن | 248 گرم |
عالی بود داستانش خیلی قشنگ بود از خوندنش لذت بردم
نتونستم زمین بذارمش و متن روونش باعث شد بیشتر جذبش شم ... داستانی که تا آخرش درگیرتون میکنه و باعث میشه اگر کسی راجبش پرسید ، فقط بهش دروغ بگید ! ؛)
داستان جذابی نداره. ترجمشم آنچنان قوی نیست یه داستان تینیجری خیلی معمولی که خوندنش وقت تلف کردنه. به نظرم وقتتون رو بذارید پای داستان های فاخر مشهور بهتر باشه.
ولی وقتی میفهمی ماجرا واقعا چی بود!!! بعد از تموم کردنش تا مدت ها داشتم بهش فکر میکردم.
هنوز کامل نخوندمش و فقط یک چهارمش رو خوندم اما باید بگم تا این لحظه کاملا از انتخابم راضی بودم. طراحیِ جلدش قشنگه و خود کتاب هم سبکِ. داستانش به نظرم جذاب و گیراست و کاملا مناسب یه نوجوونه. همچنین قیمت مناسبی داشت و به موقع به دستم رسید. به طور کلی از خرید این کتاب خیلی راضی بودم.
تعریفاتی زیادی از این کتاب شنیدم و اینکه فعلا کمی ازش خوندم و بنظرم تا اینجا که جالبه و بیشتر جمله ی پشت کتاب که اگر کسی درمورد پایان کتاب سوال کرد، واقعیت را نگویید درموردش منو کنجکاو کرد
اولا که یه عالم غلط املایی داشت (اینطور نبود که مثلا بخاطر اشتباه تایپی باشه کاملا معلوم بود که سواد مترجم درهمین حد بود که اینچنین اشتباهی بکنه) و خیلی از کلمه ها انگلسی بود با اینکه ترجمه مناسبی برای کلمات بود. پس اگه قصد خرید این کتاب رو دارید ترجمه کسی دیگر رو امتحان کنید. درمورد کتاب هم اونطور که بعقیه و خود نویسنده در پشت کتاب معرفی کردند که پایانش شکه کننده اس نبود، قابل پیش بینی بود ولی با این حال ناراحت کننده. بنظرم بسته به سلیقه داره.
من برای کادو دادن گرفتم امیدوارم خوشش بیاد
این کتاب به گونه ای خوب و زیبا نوشته شده که شما رو اصلا خسته نمیکنه
اگر روحیه حساسی دارید پیشنهاد نمیکنم چون خودم پایان داستان اینقدر اذیت شدم که از خواندنش پشیمون شدم
زمانی که شروع به خوندنش میکنین حس میکنید که همه چیز الکیه. تا زمانی که به قسمت اخرش میرسین
خوب بود ولی میتونست بهتر باشه این یه کتابی بود که فقط برای اینکه بفهمم چی میشه خوندم ولی اگه میخاین یه کتابی بخرین که از خود متن و اون داستانی که میخونین هم لذت ببرین گزینه های بهتری هست
خیلی خیلی قشنگه پایانش واقعا شده کننده و خیلی غمگینه من که فقط داشتم گریه میکردم با پایانش
کتاب خیلی قشنگیه و کاملا با کیفیت به دستم رسید.
موضوعش جالب بود ولی ترجمه ضعیف بود
به نظر من این بهترین کتاب دنیا هست به خاطر اینکه داستانش واقعا جالبه
آخر داستان خیلییییی غمگین بود
بسته بندی و ارسال مشکلی نداشت نظر من درباره کتابه: از نظر من پایانش منطقی نبود. نمیشه اسپویل کرد... و اینکه روند داستان ادمو گیج میکرد الان حاله یا گذشتش انتظار دیگه ای ازش داشتم. خیلی منو یاد فیلم ذهن زیبا میندازه. داستانش مثل اون نیست ولی گیج کردنش دقیقا همونه
من از نخریدم ولی توصیه میکنم صد در صد یکبارم شده این کتابو بخونین زیادی قشنگه خیلی خیلی کتاب خوبیه آخرش اصلا چیزی نیست که فکرشو میکنین یه کتابی ای که من ۱ ماهه از خوندش گذشته بازم نمیتونم اتفاقی که آخرش افتاده رو فراموش کنم... حتما بخونینش خلاصه ارزش خریدن و داره :))