معرفی و دانلود کتاب آنی شرلی در گرین گیبلز اثر ال.ام.مونتگمری رایگان به همراه خلاصه کتاب
- نویسنده: ال.ام.مونتگمری
- مترجم: سارا قدیانی
- ناشر: نشر قدیانی
- گروه سنی: نوجوان و بزرگسال
- تعداد صفحه: 469
- سال انتشار: 1908 میلادی
- افتخارات: -
ال ام مونتگمری کتابی را با محوریت یک دختربچه به عنوان شخصیت اصلیاش مینویسد که تا به امروز بارها از روی آن، فیلمها و سریالهای مختلفی ساخته شده است و بسیاری از انسانها را به سوی خود جلب نموده است. آنی شرلی (آنشرلی) با موهای قرمز داستان زندگی یک دختر بچه است که در یتیم خانه بزرگ شده اما قوه تخیل بالایی دارد و بسیار مهربان و دلسوز است. دخترک که سختیهای زیادی را تا به امروز تحمل کرده است میداند که برای رسیدن به آنچه که در مخیلهاش میگذرد باید پشتکار بیشتری به خرج دهد. در این میان، خواهر و برادری به نامهای ماریلا و متیو در دهکده کوچکی به نام آونلی زندگی میکنند که پس از گذراندن میانسالی به فکر آوردن پسری به عنوان فرزند میافتند که بتواند به آنها در امور مزرعه کمک کند. ولی قضیه آنطور که آنها میخواهند پیش نمیرود و به اشتباه پرورشگاه یک دختر مو قرمز را به نزد آنها میفرستد و هنگامی که متیو به ایستگاه قطار میرود تا پسربچه را تحویل بگیرد با آنه روبرو میشود و از آنجایی که نمیتواند او را در همان جا به حال خودش رها کند وی را به منزل میبرد و ماریلا هم با دیدن چنین صحنهای بسیار متعجب و ناراحت میگردد.
آنه که بسیار خوشحال بود و از اینکه بالاخره صاحب خانوادهای شده بود در پوست خودش نمیگنجید پس از دیدن واکنش خواهر و برادر خانواده کاتبرت، به یکباره شادیاش فروکش کرد ولی ماریلا پس از دیدن ناراحتی دخترک تصمیم گرفت شرایط را بپذیرد و همراه با متیو نگهداری از دختر دوست داشتنی داستان را بر عهده بگیرند. مزرعه گرین گیبلز که در جزیره پرینس ادوارد واقع شده بود محل فعالیت خانواده کاتبرت و آنه به شمار میرفت. علاوه بر این آنی شرلی به مدرسهای در همان نزدیکی میرفت و در شرایطی که بعضی از همکلاسیهایش او را به خاطر موهایش تحقیر میکردند از هیچ تلاشی برای کمک به خانوادهاش و موفقیت در تحصیلش فروگذار نمیکرد. اگرچه نگرانیهایی هم در قلب اعضای خانواده 3 نفره کاتبرت وجود داشت که مونتگمری چنان با قلمی زیبا آنها را مطرح نموده که به خواننده احساس نزدیکی و همدردی زیادی میدهد و آن قدر علاقه مندانش را با نوشتهاش تحریک میکند که مخاطب در هنگام خواندن کتاب، تمام خواستهاش موفق شدن آنه است و حتی در جاهایی شباهت دغدغههای افراد داستان به انسانهای جوامع امروزی قابل مشاهده است.
در ادامه میتوانید نسبت به دانلود کامل کتاب آنی شرلی در گرین گیبلز به صورت رایگان و با فرمت pdf اقدام کنید. لینک دانلود در قسمت زیرین ویدیو قرار دارد. همچنین در ویدیو زیر امکان گوش دادن به خلاصه کتاب صوتی این اثر نیز دسترسی خواهید داشت.
لوسی ماد مونتگمری که بیشتر با نام ال ام مونتگمری (l. m. montgomery) شناخته میشود در روز 30 نوامبر سال 1874 در کلیفتن واقع در جزیره پرینس ادوارد به دنیا آمد. وی که عموماً برای نوجوانان داستانهای کوتاه و اشعاری را مینوشت و میسرود، در 21 ماهگی پس از فوت مادرش در اثر بیماری سل و سپردن حضانتش به پدر و مادربزرگش توسط پدرش، دوران جدیدی را در حیاتش تجربه کرد. مونتگمری اگرچه عمده شهرتش را بخاطر تالیف مجموعه هشتگانه آنی شرلی کسب کرده است اما از دیگر آثارش میتوان به: سهگانه امیلی، دوگانه قصههای جزیره، قصر آبی، جادوی گل همیشه بهار و کلاف سردرگم اشاره کرد. این نویسنده که گفته میشود در اواخر عمر از بیماری افسردگی رنج میبرده است سرانجام در روز 24 آوریل سال 1942 بر اثر ایست قلبی در تورنتو درگذشت.
آنی شرلی با موهای قرمز در درجه اول مناسب نوجوانان علاقهمند به کتاب خوانی است و در دید بعدی داستانهای کلاسیک با ماجراهای جالب خانوادگی و زندگی افراد درگیر با مسائل روزمره که علاقه مندان به خود را دارند به خوانندگان مختلف پیشنهاد میگردد.
کتاب آنشرلی با موهای قرمز که با نام آنی شرلی در گرین گیبلز هم معرفی میگردد جلد اول از مجموعه 8 جلدی آنی شرلی میباشد و پس از یک مقدمه به داستان اصلی کتاب میپردازد.
بسیار خوب، آنی با دیکتهی آنه، تو میدانی چه طور شد که این اشتباه پیش آمد؟ ما برای خانم اسپنسر پیغام فرستاده بودیم که یک پسر میخواهیم. در یتیم خانهی شما هیچ پسری نبود؟ آه، چرا پسرهای زیادی بودند ولی خانم اسپنسر خیلی واضح گفت که شما یک دختر تقریباً 11 ساله میخواهید. خانم مدیر هم گفت که فکر میکند که من برای شما مناسب باشم. نمیدانید که چقدر خوشحال شده بودم. آنقدر ذوقزده بودم که دیشب اصلاً نخوابیدم.
آنی جواب داد: «ولی او با من حرف نمیزد، با خدا حرف میزد در ضمن به نظر نمیآمد به این کار علاقهی چندانی داشته باشد. به نظر من او احساس میکرد خدا آن قدر دور است که صدای او را نمیشنود. البته من خودم چند دعای کوتاه خواندم. یک ردیف از درختهای بلند و سفید روی دریاچه خم شده بودند و نور خورشید از میان شاخ و برگشان به اعماق آب میتابید. آه! ماریلا! نمیدانی چقدر زیبا و رویایی بود! دیدن آن منظره بدن مرا به لرزه انداخت و دو یا سه بار گفتم که خدایا! متشکرم.»
و اشتباه امروز به من یاد داد که نباید زیاد احساساتی و شاعرانه عمل کنم. امروز به این نتیجه رسیدم که احساساتی بودن در اونلی هیچ فایدهای ندارد. شاید صد سال پیش چنین کاری ساده به نظر میرسید، اما حالا قابل قبول نیست. مطمئنم که تو به زودی شاهد پیشرفت زیادی در خلق و خوی من خواهی بود، ماریلا!
او تقریباً پنج ثانیه زبانش بند آمد. قابل تصور نبود که ماریلا با او شوخی کرده باشد، اما خانم ریچل به زور میخواست به خود بقبولاند که آن یک شوخی است. بالاخره وقتی صدایش دوباره به حالت طبیعی درآمد، گفت: جدی میگویی، ماریلا؟! ماریلا گفت: «بله، البته» او با ناباوری و به نشانه مخالفت گفت: «آخر چطور چنین فکری به سرتان زد؟» ماری جواب داد: «خوب، ما خیلی وقت است که داریم به این موضوع فکر میکنیم، تقریباً از ابتدای زمستان. خانم الکساندر اسپنسر یک روز قبل از کریسمس به اینجا آمد و گفت که قصد دارد فصل بهار یک دختر کوچولو را از یتیم خانهای در هوپتاون قبول کند.»
دختر عمویش آن جا زندگی میکند و خانم اسپنسر بعد از ملاقات با او درباره این مسأله اطلاعات کاملی کسب کرده بود. به این ترتیب این قضیه ذهن من و متیو را هم به خودش مشغول کرد. ما فکر میکردیم یک پسر قبول کنیم. میدانی سن متیو بالا رفته. او تقریباً شصت سال دارد و دیگر به چالاکی گذشته نیست. قلبش هم برایش مشکل ساز شده است. حتماً خودت میدانی که این روزها پیدا کردن یک کارگر خوب چقدر سخت است. به جز پسربچههای خام و نابالغ فرانسوی کسی حاضر به این کار نمیشود که آنها هم تا سرت را بر میگردانی یا به فکر فرو میروی، غیبشان میزند.
شما نمیفهمید چه کار میکنید شما میخواهید یک بچه غریبه را به خانهتان راه بدهید، در حالی که نه میدانید او چطور بچه ایست، نه میدانید پدر و مادرش چه طور آدمهایی بودهاند و نه معلوم است چه طور بار بیاید. هفتهی پیش در روزنامه خواندم زن و شوهری از اهالی غرب جزیره پسری را از یک یتیم خانه به فرزندی قبول کرده بودند، آن بچه یک شب خانه را به آتش میکشد و نزدیک بوده زن و شوهر در رخت خوابشان جزغاله شوند، متوجهای ماریلا؟! یک مورد دیگر هم شنیدم که پسری از یتیم خانه آمده بوده، عادت به دزدیدن تخم مرغها داشته و پدرخوانده و مادر خواندهاش نتوانستند این عادت او را ترک بدهند.
نویسنده | ال ام مونتگمری |
مترجم | سارا قدیانی |
شابک | 9789645361882 |
ناشر | انتشارات قدیانی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
تعداد صفحه | 469 |
وزن | 447 گرم |
کتاب کاملا سالم به دستم رسید و قیمتش هم مناسب بود تنها مشکلش این بود که تعداد صفحاتش کم بود نسبت به چیزی که تو نوشته شده بود که اونم وقتی به سایت خود نشر نگاه کردم فهمیدم تعداد صفحاتش درسته و از نظر محتوا هم کتابای ال ام مونتگومری حرف نداره
کتاب دلنشین ، جذاب و مثبتیه که با داستان روانی که داره حس شکرگزاری ادم رو نسبت به زندگی بیشتر میکنه
تو مشخصات که نوشته ۴۰۰خورده ای صفحه اس پس چرا دیروز به دستم رسید ۲۰۰خورده ای صفحه بود ولی در کل خوبه
بسیار عالیه اما صفحش سفید نیس به زردی میزنه
اگر براتون مهمه که صفحه کتاب سفید باشه این کتاب صفحه هاش کاهی و رنگ زرد دارد ولی کتاب خوبی و ارزش خوندن داره.
من عاشق این کتاب شدم قوه تخیل رو بالا میبره وقتی داری میخونی کاملا میتونی تمام اتفاقات و جزئیات رو تو ذهنت ببینی و حس کنی حداقل برای من که اینطوره جملات بسیار خوبی داره مخصوصا برای انشانویسی ورق هاشم که دل ادمو میبره انگار داری یه کتاب قدیمی میخونی طرح جلد رو کتاب هم خیلی قشنگه در کل پیشنهاد میکنم حتما بخرینش
دوستانی که می گن کاغذ زرد و بازیافتی عزیزان اسم این نوع کاغذ بالکه و خیلی گرون تر از کاغذ سفیده
خیلی خوب بود کلا از همه نظر خوبه
کتابی بسیار مفید و مناسب برای نوجوانان
یکی از قشنگ ترین کتاب هایی که تا به حال خوندم خیلی خیلی خیلی خیلی زیباست من ۸ تا جلدش و خوندم و دوست دارم بازهم بخونم خیلی زیباست در خریدش شک نکنید پر از خیال بافی های قشنگ آنی هست خیلی زیباست
من عاشق آن شرلیم و به نظر من فقط برای بچه ها نیست کتاب سالم به دستم رسید و تمیز بود من خیلی لذت بردم از خوندنش
واقعا دلنشینه و بیان خوبی داره
کتاب زیبایی هست. فضای زیبایی داره که ادم توش غرق میشه من از کتابم راضیم و به شما هم پیشنهاد میکنم
مجموعه آنی شرلی فوقالعادهاس بسته بندی خوبی داشت و راضی بودم
خیلییی زیباست کتابش به زودی کتاب دوم و سومش هم سفارش میدم😍💖