معرفی و دانلود کتاب مرگ کسب و کار من است اثر روبر مرل رایگان به همراه خلاصه کتاب
- نویسنده: روبر مرل
- مترجم: احمد شاملو
- ناشر: نشر نگاه
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 464
- سال انتشار: 1952 میلادی
- افتخارات: -
مرگ کسب و کار من است رمانی است از روبر مرل نویسنده فرانسوی که در آن زندگی یک افسر از زمان کودکی تا هنگامی که به زندان میافتد را روایت میکند. نام این افسر رودلف لانگ میباشد که در دوران کودکی خود دارای شخصیتی منظم و دقیق است و آرزوی پدرش تبدیل شدن او به یک کشیش میباشد در حالی که رویای خودش چیز دیگری است. با قدر ت و اجبار پدر گویی رودلف چارهای جز محقق کردن خواسته وی را ندارد اما در طی فعل و انفعالاتی، اعتقاداتش به دین و کلیسا را از دست میدهد و زندگیاش از اینجا به بعد دچار تحولاتی قابل توجه میشود. بعد زمانی داستان به سالهای اولیه جنگ جهانی اول باز میگردد که رودلف بارها سعی بر آن دارد تا با رساندن خودش به جبهه جنگ در آن حضور یابد اما هربار شناسایی میشود و به علت سن کمی که دارد به منزل بازگردانده میشود.
روزگار همچنان سپری میشود تا پدرش که کم کم قدرت کنترل او را از دست داده است، به علت کهولت سن از دنیا میرود و لانگ جوان به خواسته خودش که شرکت در جنگ است، جامه عمل میپوشاند. او در ارتش زیر نظر یک سروان خدمت میکند. سروانی که از همه چیز مهمتر برایش یک آلمانی خوب بودن است و تصورش این است که هرچه بگوید او انجام میدهد. آنچه که سروان در ذهنش دارد خیلی هم دور از واقعیت نیست و شخصیت اول داستان با وظیفهشناسی کامل در جنگ به فعالیتهایش مشغول است و همه چیزش را برای آلمان میدهد. او برایش هیچ چیز با اهمیتتر از این نیست که برای سرافرازی کشورش دست به هر کاری بزند حتی اگر قتل عامی دست جمعی در دستور کار باشد. زیرا فکر میکند که مقامات بالا و در رأس آنها هیتلر فقط و فقط خیر و صلاح آلمان را میخواهند.
بسیاری از منتقدین معتقدند که این کتاب در اصل، زندگینامه رودلف فرانتس هوس است. افسری که مسئول قتل 2.5 میلیون نفر از انسانها بوده و نه تنها از آن ناراحت نبوده که بارها در اظهار نظرات مختلفش به آن افتخار میکرده است. در کل، رمان مذکور مربوط به زندگی شخصی است که در تعابیری او را جلاد مدرن میخوانند و در اردوگاه کار اجباری به نام آشویتس اقدامات دهشتناک زیادی انجام داده است و صرف نظر از گناهان وحشتناکی که مرتکب میشده، انجام وظایفش به نحو احسنت، در سرلوحه کارهایش بوده و به بقیه موارد کوچکترین اهمیتی نمیداده است.
در ادامه میتوانید علاوه بر خلاصه کتاب متنی، به خلاصه صوتی کتاب مرگ کسب و کار من است گوش دهید و آن را دانلود کنید:
روبر مرل (Robert Merle) نویسنده الجزایری الاصل فرانسوی، متولد روز 28 آگوست در سال 1908 میباشد که پس از حدود 96 سال در فرانسه در سال 2004 درگذشت. وی تحصیلاتش را در رشته ادبیات در مقطع دکتری در فرانسه به پایان رساند و در جنگ جهانی دوم، مدتی را در زندان نیروهای آلمانی سپری کرد. آثار دیگری هم از او وجود دارند که از میان آنها، شنبه و یکشنبه در کنار دریا موفق به دریافت جایزه گنکور شد.
خوانندگانی که به دنبال رمانهایی مربوط به زندگینامه افراد هستند در درجه اول خواندن کتاب پیش رو به آنها پیشنهاد میگردد همچنین اگر مخاطبانی قصد دارند زندگی یک فرد به اصطلاح خبیث و جنایتکار، از ابتدا تا شکلگیری شخصیت وحشتناکش و اقداماتی که انجام داده را بخوانند، توصیه میشود این رمان را به دست بگیرند.
کتاب مذکور توسط ناشرین مختلف و به صورتی تقریباً مشابه در حدود 460 صفحه و یا کمی بیشتر به چاپ رسیده است. بهترین ترجمه این اثر در بازار نشر ایران متعلق به زنده یاد احمد شاملو میباشد که کتاب پس از یادداشتی از وی در یک بخش کلی مطالبش جای گرفتهاند.
با دهانی که از حیرت وامانده بود نگاهش کردم، تا حالا هرگز به این فکر نیفتاده بودم. دیگر عقلم به جایی قد نمیداد سرم را برگرداندم و پس از سکوت کوتاهی همین قدر گفتم: این، یک امر است.
اشمولده با همان لحن بیقید گفت: مسأله بزرگ مسأله جنازه هاست کمی دیگر که بگذرد حتی برای کندن گودال هم جا نخواهیم داشت برای همین است که مجبوریم انگارهی گودالها را این قدر عمیق بگیریم و صبر کنیم تا کاملاً پر بشوند و آن وقت سرشان را ببندیم.
نگفته پیداست که باید جلو ورود کسانی که مذهب را زیاد جدی میگیرند گرفته شود ما به افرادی که مدام با وجدان خودشان گرفتار جنگ و جدال باشند احتیاجی نداریم.
آدمهای شرافتمند همه از دم خطرناکند فقط آدمهای نادرست و دغل، مردم بیآزار و بیضرری هستند.
زندان، زندان است حتی برای زندانبان.
راهم را پیدا کرده بودم و اکنون راست و روشن، پیش پایم بود. وظیفه در هر لحظه زندگی من میتوانست انتظارم را داشته باشد.
آن اوایل فشار درد آوری تحمل میکردم بعد کم کم دیگر هر جور حساسیتی را از دست دادم. گمان کنم لازم بود که اینجور بشود وگرنه محال بود بتوانم دوام بیاورم میدانید: جهودها برای من شکل یک واحد را داشتند نه شکل موجودات انسانی را فکر من فقط روی جنبه فنی وظیفهام متمرکز میشد. کم و بیش مثل خلبانی که بمبهایش را روی شهری ول میکند.
من جز یک چرخ دنده هیچی نیستم توی ارتش وقتی فرماندهی فرمانی صادر میکند مسئولش خود اوست فقط خودش تنها. اگر فرمان، بد باشد آن که تنبیه میشود فرمانده است نه مجری.
اس اسها را به سزای کمترین خطایی که مرتکب میشدند به شدت تنبیه و حتی اعدام میکردند و من از سرنوشتی که در صورت عدم انجام کار در رأس موعد مقرر به انتظارم بود کاملاً آگاهی داشتم. این آگاهی نیروی مافوق بشری به من داد، بند و بساطم را بردم و همان جا در کارگاه مستقر شدم به ستاد عملیاتیم استراحت نمیدادم. از زندانیها روز و شب کار میکشیدم مرگ و میر میان آنها تصاعد وحشتناکی پیدا کرد اما در کمال خوشبختی این مسأله کمترین محذوری برای ما پیش نیاورد چون که محمولههای جدید خود به خود جاهای خالی را پر میکرد.
دهکدهها را به آتش میکشیدیم مزرعهها را غارت میکردیم درختها را میانداختیم. میان نظامی و غرنظامی، میان زن و مرد، میان صغیر و کبیر، فرق نمیگذاشتیم هر که لتونیایی بود محکوم به مرگ بود وقتی مزرعهای را میگرفتیم و سکنهاش را قتل عام میکردیم جنازهها را توی چاهی میریختیم و چندتا نارنجک هم میانداختیم رویشان، بعد، شب همه اسباب و اثاث خانه را میآوردیم وسط محوطه و آتش شادی روشن میکردیم و شعله بلند و روشن از روی برف سر به آسمان میکشید.
برای من مسأله، روشن است به من اعتماد کردهاند و کاری به دستم سپردهاند و وظیفه من حکم میکند آن را خوب انجام بدهم همین و بس.
اشمیتز یک مشت ماسه برداشت گذاشت از لای انگشتهایش بریزد و با تنفر گفت: واسه خاطر این همدیگر را بکشند.
پدر مرا نگاه کرد من دهن واکردم اما کمترین صدایی ازم درنیامد ابلیس همه وجودم را تسخیر کرده بود شروع کردم به تکان دادن لبهایم که یعنی دارم با صدای آهسته دعا میخوانم در همان حال به خودم فشار میآوردم که به کلمههای دعا فکر کنم اما همهاش بیفایده بود موفق نمیشدم.
قلبم بنا کرد به کوبیدن در را بستم و مشغول تماشای عکسها شدم سه تا برادرها عمو، پدر و بابابزرگ پدرم، آنجا بودند. همهشان افسر همهشان در لباس تمام رسمی از همه بیشتر تو نخ عکس پدربزرگ خودم رفتم که سرهنگ تمام بود و میگفتند من به او رفتهام.
یک گناه یک معصیت، بیشتر وجود ندارد رودلف، خوب گوشهایت را وا کن ببین چه میگویم و آن گناه، آن معصیت، این است که آدم آلمانی خوبی نباشد. اگر معصیتی وجود داشته باشد همین است و بس و من که ریت مایستر گونتر هستم یک آلمانی خوبم کاری را که آلمان به من میگوید بکن میکنم. کاری را که روسای آلمانی من به من میگوید بکن میکنم والسلام نامه تمام.
پیشوای ما آدولف هیتلر یکبار برای همیشه شرافت اس اس را به صراحت معین کرده است او شعار گروه برگزیدهاش را با این جمله بیان میکند: شرف تو وفاداری تو است.
شانههایم را بالا بردم گفتم: تو نمیتوانی بفهمی درک این جور موضوعها برایت مشکل است جهودها خطرناکترین دشمن ما هستند خودت این را خوب میدانی همانها بودند که این جنگ را راه انداختند اگر همین حالا دست به کار نشویم و آنها را از بین نبریم کمی بعد آنها ملت آلمان را سر به نیست میکنند.
نویسنده | روبر مرل |
مترجم | احمد شاملو |
شابک | 9789646736160 |
ناشر | نگاه |
موضوع | داستان کوتاه خارجی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
تعداد صفحه | 464 |
تعداد جلد | 1 |
وزن | 511 گرم |
کتاب خوبیه کتابی که برای من اومد قیمت چاپ شده پشت جلد ۵۵ هزارتومنه، اما موقع خرید ثبت شده بود ۷۰ هزارتومن که ۱۵ تومن تخفیف خورده و شده ۵۵هزار تومن اینکه قیمت چاپ جدید کتاب و بزنیم و بعد تخفیف بدیم و نهایتا کتاب چاپ قدیمی تر و بفرستیم کار قشنگی نیست ، اینکه با تخفیف دروغی کسی و وسوسه کنیم کار قشنگی نیست ، لطفا صادقانه تر برخورد کنید.
رودولف هس ،( با ضم ه ) فردی دارای اختلال شخصیت ضداجتماعی شدید در سیستمی توتالیتر و فاشیستی بخوبی پرورش می یابد تا 2/5 تا 3/5 میلیون انسان بی گناه را از میان بردارد و بزرگترین دغدغه ذهنی اش، آمار کشتار پایین یا عقب افتادن از برنامه کاری کشتار است. فردی بیمار روانی، که به خاطر عدم وجود محبت وعاطفه در دوران کودکی اش، میلیونها انسان را با وسواس فکری کشتار سریع تر و کم هزینه تر، به کام مرگ می کشاند.
جناب جماعتی دچار اشتباهی سهل انگارانه شدند چرا که شخصی که ازش صحبت میکنند رودلف هس قائم مقام هیتلر هست و شخصیت موصوف در این رمان، رودلف هوس فرمانده کا ال آشویتس می باشد که وقایع تاریخی این اثر همگی منطبق با خاطرات چاپ شده ایشان در کتاب دلال مرگ می باشد.
این کتاب روایت یک واقعه تاریخی یا یک زندگینامه نیست کتاب پر است از اشتباهات در روایات تاریخی است به عنوان مثال در کتاب اشنایی رودولف هس با ادولف هیتلر رو بعد از به قدرت رسیدن هیتلر عنوان کرده در حالی که اشنایی این دو به سالها قبل باز میگرده و رودولف هس با هیتلر بعد از کودتای نافرجامش در زندان هم سلولی بودن و کتاب معروف نبرد من توسط هس و به دیکته هیتلر نوشته شده و یا نحوه کشته شدن هاینریش هیملر اصلا با واقعیتی که ما از ان اطلاع داریم همخوانی نداره. اما در مورد ترجمه کتاب متاسفانه اقای شاملو در ترجمه این کتاب گفتار پارسی عامیانه رو با اصطلاحات المانی در امیخته که اصلا نگارش جالبی از کار در نیامده در کل از اقای شاملو به عنوان کسی که خودش رو در جایگاهی میبینه که بزرگانی مانند فردوسی رو نقد کنه و به او اتهام دوستی با زرمندان و زورمندان رو وارد کنه و یا متهم به وارونه کردن داستان کاوه و ضحاک در شاهنامه رو وارد میکنه و یا کوروش رو جدای از نقاط منفی یا مثبتش پادشاهی سفاک و خونخار برمیشماره انتظار داشتم قدری در ترجمه کتاب دت بکنه و اساسا هر کتابی رو به هر مضمونی بدون توجه به صحت و سقم رویداد های اون با امضا و قلم خودش ترجمه نکنه.
کتاب خیلی جالبیه، حتما خوندنش رو پیشنهاد میکنم، داستان زندگی واقعی رودولف هوس سرهنگ ss
نثر کتاب خیلی روان هست و جذاب و خیلی خوب زندگی افسر نازی، رودلف هس، خالق آشویتس و سایر اردوگاه های مرگ رو از کودکی تا زمانیکه توی زندان هست و قدم هاشو می شماره، توضیح میده. ترجمه هم بسیار جالب هست و می تونید کلی اصطلاح آلمانی از یاد بگیرید.
نثر فوق العاده و کاملا خواننده رو مجذوب میکنه
ترجمه جالبی نداره از شاملو انتظار بیشتری داشتم بعضی جاها کلا نامفهوم میشه باید چند بار بخونی
بشر تا کجا میتونه پیش بره؟کتاب خوبیه و البته تکان دهنده
عالی
کتاب جالبی در مورد زندگی و سرنوشت یکی از گنده لاتهای حکومت هیتلر است .رودلف هس زندگی بسیار پر ماجرایی داشت که با خواندن این کتاب ضمن سرگرمی به زوایای آن پی میبرید. تخفیفش هم فوق عالیه ! در حال حاضر ناشر خودش ندارد. چاپ تمام است !
فوق العاده ست بخرید
کتاب بسیار خوبیه و بشدت توصیه میشه خوندنش با ترجمه شاملو مخصوصا کلی مقدمه و پاورقی مفصل داره
من این کتاب را می پسندم موضوع جالبی دارد با این که هنوز نخوندم ولی تعریف زیادی شنیدم.
داستانی پر کشش و بسیار تکان دهنده دارد
من که تعریف این کتاب رو خیلی شنیده بودم و خوشحالم که از دیجی خریدم
کتاب عالی ایه
سلیقه من بود و دوست داشتم سبکشو البته ک داستانش غم انگیزه و اشاره ب کشتار کلی آدم بی گناه داره..ولی بخشی از واقعیته
عاااااااالی . ارزش وقتی که برای خوندن میذارید رو داره
عالی بود حرف نداشت با تشکر از
روبر مرل یک رماننویس فرانسوی بود که در روز 28 آگوست سال 1908 در الجزایر به دنیا آمد، از این رو وی یک الجزایری الاصل میباشد. او دوران کودکی و نوجوانی خود را در الجزایر گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به فرانسه مهاجرت کرد. نقل مکان به فرانسه که پس از مرگ پدرش صورت گرفت بابی تازه را در زندگیاش باز کرد و او موفق به دریافت مدرک دکتری ادبیات در این کشور گردید. البته با اسیر شدنش در جنگ جهانی دوم که منجر شد او مدتها پس از دستگیری توسط نیروهای آلمانی در زندان، روزگار سپری کند، چالشهایی را هم متحمل شد.
(مطالعه متن کامل)