معرفی و دانلود کتاب جنگ و صلح اثر لئو تولستوی رایگان به همراه خلاصه کتاب
- نویسنده: لئو تولستوی
- مترجم: کاظم انصاری
- ناشر: نشر نگاه
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 1616
- سال انتشار: 1867 میلادی
- افتخارات: -
جنگ و صلح، اثری فوقالعاده زیبا از لئو تولستوی است که به عقیده بسیاری از منتقدین میتوان آن را کاملترین رمان تاریخ دانست. داستان کتاب همچنان که برگی از تاریخ را روایت میکند روح و روان انسان را هم آموزش میدهد. آغازگر رمان یک مهمانی است که جامعه اشرافی آن روز روسیه در آن شرکت دارند و در حالی که صلح و آرامش در همه جا برقرار است زمزمههایی از جنگ هم مطرح میشود اگرچه در دقایق برگزاری مهمانی شادی و سرور وجود دارد اما برخی از جوانها از مقاصد ناپلئون برای کشورگشایی سخن میگویند و اینکه اگر قرار باشد فرانسه به روسیه حمله کند آیا آنان در جنگ شرکت خواهند کرد یا خیر. خواننده کم کم با شخصیتهای مهم و مختلف داستان آشنا میگردد و فضای داستان هم بیشتر و بیشتر به سمت جنگ میرود تا آنجایی که مردم روسیه که علاقه وافری برای رفتن به پاریس و حتی فرستادن فرزندانشان برای تحصیل و سکونت در آنجا را دارند باید کم کم برای تصمیم حیاتی که دفاع از مرز و بومشان در مقابل حمله فرانسوی هاست خود را آماده سازند.
وجود چند صد شخصیت در داستان کتاب، معرفی آنها را در توصیف اجمالی کتاب غیر ممکن کرده اما چند نفر از آنها که تقریباً نقش بیشتری به نسبت بقیه افراد را دارند در اینجا معرفی خواهیم کرد. یکی از این اشخاص دختر کنت رستف به نام ناتاشاست که سیزده سال دارد و بسیار پر جنب و جوش میباشد و در طول اتفاقات رمان دچار تغییرات و تحولاتی قابل توجه میگردد که نیازمند توجه مخاطب در هنگام مطالعه خواهد بود. فرزند دیگر، پی یر، فرزند نامشروع کنت بزوخف بزرگ است که پس از فرمان پدرش از مسکو به پترزبورگ آمده و در محافل اشرافی حضور پیدا میکند. پی یر که از زمان آمدنش از فرانسه مدت زیادی نمیگذرد به واسطه ثروت زیادی که از پدرش به او خواهد رسید مورد توجه همگان قرار میگیرد. همچنین شخصی به نام پرنس آندرهی که قصدش برای شرکت در جنگ بسیار جدی است نقشی تعیینکننده در وقایع آورده شده در داستان دارد که مکالمههایی را هم با پی یر در رابطه با جنگ دارد.
روایت همزمان تاریخ و یک داستان در دل آن و نگاه کردن به جنگ از ابعاد دیگر از جمله آنکه میتوان در زمان جنگ همچنان امید به زندگی داشت و شاد بود و البته نکات مهم دیگری که تولستوی به زیبایی آنها را وصف نموده است، جنگ و صلح را بسیار خواندنی کرده و نباید از مطالعهاش غافل شد.
در ادامه میتوانید علاوه بر خلاصه کتاب متنی، به خلاصه صوتی کتاب جنگ و صلح گوش دهید و آن را دانلود کنید:
لئو تولستوی (Leo Tolstoy) نویسنده روسی متولد روز 9 سپتامبر سال 1828 میلادی بود که اگرچه بارها نامزد جایزه صلح نوبل و نوبل ادبیات شد اما هیچ گاه به آنها دست نیافت. پدر و مادرش از بزرگان روسیه و با پیشینهای کهن بودند ولی او در دو سالگی، پدرش و در نه سالگی، مادرش را از دست داد و تحت سرپرستی عمهاش بزرگ شد. تولستوی برای تحصیل در رشته حقوق وارد دانشگاه شد اما پس از مدتی آن را رها کرد و به اموری همچون نویسندگی پرداخت. از آثار مطرح او میتوان به: آناکارنینا، رستاخیز، مرگ ایوان ایلیچ و به یکدیگر محبت کنید، اشاره کرد. تولستوی در روز 20 نوامبر سال 1910 در ایستگاه راه آهن آستاپوفو درگذشت.
علاقه مندان به ادبیات تاریخی و داستانی به خصوص رمانهای کلاسیک که نویسندگان بزرگ، آنها را به رشته تحریر درآوردهاند پیشنهاد میگردد فرصت خواندن کتاب مذکور را از دست ندهند.
کتاب چهار جلدی جنگ و صلح به همت نویسندهاش در 1616 صفحه و به ترتیب زمانی وقایع، تهیه و پس از ترجمه افرادی همچون کاظم انصاری در بازار نشر و چاپ ایران در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.
معتقد بود که سرچشمه همه عیبهای آدمی دو چیز است: یکی بیکاری و دیگری اعتقاد به خرافات و دو فضیلت نیز بیشتر وجود ندارد: یکی کار و دیگری خرد.
پرنس آندرهی گفت: بله شما او را، این بناپارت را دیدید؟ چطور بود؟ استنباطتان از او چیست؟ دلگاروکف که پیدا بود به این نتیجه کلی که از ملاقات خود با ناپلئون به دست آورده دل بسته است، تکرار کرد: بله او را دیدم و مطمئن شدم که بیش از هر چیز از یک درگیری همگانی وحشت دارد. اگر از روبرو شدن با ما نمیترسید چرا تقاضای ملاقات با امپراتور را داشت؟ چرا پیشنهاد مذاکره میکرد و از همه مهمتر چرا عقب مینشست؟ حال آنکه عقب نشینی با روش هدایت جنگ او منافات دارد. حرفم را باور کنید او میترسد از درگیری همگانی وحشت دارد، ساعت سرنگونیش فرا رسیده است این را از من قبول کنید.
آزادی، برابری، اینها همه بانگ دهل است که رسواییشان مدتهاست آشکار شده است. کیست که آزادی و برابری را دوست نداشته باشد؟ خود منجی ما آزادی و برابری را تعلیم داده است خیال میکنید بعد از انقلاب، مردم خوشبختتر شدهاند؟ برعکس، ما بودیم که خواهان آزادی بودیم و بناپارت آن را نابود کرد.
اقرار به خطا بزرگواری بیشتری میخواهد تا اصرار در کشاندن کار به جایی که دیگر جبران ممکن نیست.
هیچ حقیقتی در ذهن دو نفر، یکسان جلوه نمیکند.
پیداست که سرنوشت ما همه جز تحمل مصیبت نیست.
هر کس با دید خودش زندگی میکند تو برای خودت زندگی میکردی و میگویی که چیزی نمانده بود که زندگیت، تباه شود و خوشبختی را وقتی شناختی که شروع کردی برای دیگران زندگی کنی ولی کار من درست عکس این بود. هدف من در زندگی کسب افتخار بود ولی خب مگر افتخار چیست؟ همان عشق به دیگران است میل به خدمت به آنها برای لذت بردن از ستایش آنها.
همهشان تلاش میکنند، رنج میبرند، جان خود و روح جاوید خود را به فساد میکشند تا نعمتی را بدست آورند که لحظهای بیش نمیپاید و ما نه فقط این معنی را میدانیم بلکه مسیح، فرزند خدا خود به این جهان خاکی آمد و به ما گفت که این زندگی، آنی بیش نیست و برای آزمودن ماست و با این همه سخت به آن آویختهایم و گمان میکنیم که سعادت را فقط در آن خواهیم یافت.
کسی در نبرد پیروز است که با عزم جزم و با اطمینان به پیروزی در آن شرکت کرده باشد.
هر مدیر و فرمانداری در دوران آرامش و دور از اغتشاش گمان میکند که چرخ زندگی مردمی که اداره امورشان به دست او سپرده شده است فقط به نیروی او میچرخد و همین آگاهی، به ضرورت وجودش، بزرگترین پاداش زحمات و تلاشهای اوست. پیداست تا زمانی که دریای تاریخ آرام است حاکم آبشناس با قایقی نا استوار خود را با دیرکی به کشتی کوه پیکر ملت بند کرده، پیش میرود و میپندارد که اوست که کشتی بزرگ را خود به آن متکی است، حرکت میدهد اما وقتی طوفانی بر میخیزد و دریا متلاطم میگردد و کشتی دستخوش امواج شد دیگر گمراه ماندن و خود را اسیر وهم داشتن، ممکن نیست.
وقتی انسان جانوری در حال مرگ را میبیند وحشت میکند زیرا زوال موجودی زنده را وجود خودش در نظر میآورد میبیند که موجودی زنده از حیطه هستی بیرون میرود اما هنگامی که محتضر انسانی باشد، آن هم انسانی مورد علاقه، احساس گسیختگی نیز بر وحشت نیستی افزوده میشود، زخمی روحی که مانند زخم جسمانی گاه کشنده است و گاه التیام مییابد اما جای آن همیشه دردناک میماند و از تماس جسمی خارجی که اسباب تحریک آن شود، میگریزد.
هرگز هیچ فرمانی به خودی خود و مستقل از فرمانهای قبلی، صادر کردنی نیست و رویدادهای پی در پی و متعددی را در بر ندارد هر فرمان از فرمان دیگری ناشی است و هرگز به چند واقعه حاکم نیست و فقط ناظر بر لحظهای از رویداد است. مثلاً وقتی میگوییم که ناپلئون به ارتش خود فرمان جنگ داد، فرمانهای در زمان گسترده و به یکدیگر وابستهای را به صورت یک فرمان یکباره در هم میآمیزیم.
ناپلئون نمیتوانست فرمان جنگ روسیه را صادر کند و چنین نیز نکرد یک روز دستور داد که نامههایی چنین و چنان به وین و برلین و پترزبورگ فرستاده شود و روز دیگر احکامی به نیروی زمینی و دریایی صادر کرد که موجب صدور فرمانهای دیگری میشد که به به رویدادهایی مربوط میشدند که به ورود ارتش به روسیه منجر گشت.
در دل میگفت: عشق، عشق چیست؟ عشق مانع مرگ است. عشق، زندگی است. همه چیز، هر آنچه درک میکنم فقط به سبب آن درک میکنم که عاشقم. همه چیز هست و فقط به آن سبب وجود دارد که من عشق میورزم همه چیز فقط با ریسمان عشق به هم مربوط است.
رستف اسب خود را نگه داشت و میکوشید در چهره دشمنش نگاه کند و ببیند بر چه کسی پیروز شده است. یک پای جوان فرانسوی در رکاب گیر کرده بود و افسر بر پای دیگر بر زمین لی لی میکرد و از وحشت، چشم در هم کشیده هر لحظه منتظر ضربه دیگری بود و با چهرهای از وحشت در هم پیچیده از زیر به رستف مینگریست. سیمای سادهاش بیشتر برای بگو و بخند و تالار پذیرایی مناسب مینمود.
نویسنده | لئو تولستوی |
مترجم | کاظم انصاری |
شابک | 9786222673468 |
ناشر | نگاه |
موضوع | رمان |
ردهبندی کتاب | ادبیات روس (شعر و ادبیات) |
قطع | وزیری |
نوع جلد | گالینگور |
نوع کاغذ | تحریر |
چاپ شده در | ایران |
زبان نوشتار | فارسی |
گروه سنی | بزرگسال |
تعداد صفحه | 1616 |
تعداد جلد | 2 |
وزن | 1931 گرم |