راز عمارت بلک فورد نوشته‌ای هیجان انگیز از نویسنده آمریکایی، گرگوری فونارو می‌باشد که اتفاقات جالب و البته ترسناکی را برای مخاطبش تعریف می‌کند. شخصیت‌های اصلی داستان، خواهر و برادری به نام‌های لوسی و الیور هستند که در مواجهه پلیدی‌ها می‌بایست از یک سری موجودات خاص کمک بگیرند. بعد مکانی داستان، شهری به نام واچ هالو است که عمارت بلک فورد در آن قرار دارد و ساعت کوکی عظیمی که عمارت در خود دارد، قطع زمان را نشان نمی‌دهد بلکه با از کار افتادنش، هیولایی از بین سایه‌های جنگل بیرون می‌آید که به نوعی آغازگر یک جنگ میان جنگل و عمارت خواهد بود.
دلیل خانواده تینکر برای مراجعه به این عمارت و شهر قصه، پیشنهاد شغلی ست که پدر آنها دریافت کرده و آنقدر برایش جذاب بوده است که نمی‌توانسته آن را رد کند بنابراین با هدف گرفتن دستمزد قابل توجهی برای تعمیر ساعت عمارت، با فرزندانش راهی بلک فورد می‌شود. عجیب بودن چیزهای پیرامون، انند موجودات داخل ساعت و صداهایی که از جنگل به گوش می‌رسند، کم کم نقش اول‌های داستان فونارو توجه این واقعیت می‌کند که اتفاقات مرموزی در حال رخ دادن هستند و در ادامه، آنها در هنگام رویارویی با هیولای شرور درون جنگل صفحه‌های مهیجی را رقم می‌زنند.
اثر مذکور که از یک مجموعه چند جلدی بوده و تاکنون دو جلد از آن به چاپ رسیده‌اند، جایزه نشان لاک پشت پرنده را در سی و هشتمین دوره برگزاری آن، به دست آورده است. به هر حال کتابی جذاب با مؤلفه‌هایی گوتیک تواند لحظاتی با چاشنی هیجان و ترس را برای خواننده‌اش فراهم کند.
گرگوری فونارو (Gregory Funaro)، نویسنده و استاد ادبیات نمایشی آمریکایی است که تاکنون آثار مختلفی از او به چاپ رسیده‌اند. از جمله آنها می‌توان به: تالار شگفت‌انگیز آلیستر گریم اشاره کرد. فونارو که اولین تجربه داستان نویسی‌اش مربوط به کلاس چهارم می‌باشد، دوران لیسانس خود را در دانشگاه نیوهمپشایر و فوق لیسانسش را در رشته هنرهای تئاتر در دانشگاه براون گذرانده است همچنین موفق به کسب مدرک بازیگری از هنرستان نیز گردیده است.
به دوستداران داستان‌های هیجان انگیز و ترسناک، خوانش این کتاب پیشنهاد می‌شود.
داستان توسط مولف در ۱۶ فصل روایت شده است و در بازار کتاب توسط دو ناشر با این مشخصات به چاپ رسیده است: انتشارات پرتقال با ترجمه محمد ورزی در ۱۹۳ صفحه و نگاه آشنا در ۱۴۴ صفحه با برگردانی از فهیمه شاه محمدی.
الیور بلند شد و روی تخت نشست. چشم‌هایش را تنگ کرد و گفت: حالا چرا همین الان می‌خوای بری اون رو ببینی؟ لوسی جوابی نداشت و شانه بالا انداخت ولی الیور آهی کشید و عینکش را به چشمش زد، انگار که یک جورهایی جوابش را گرفته بود.
الیور چراغ‌قوه‌ی ساعتش را روشن کرد و وسط تاریکی خانه رفتند داخل کتابخانه. لوسی سگ کوچولو را از روی نشیمن کنار پنجره برداشت و برش گرداند به اتاق‌خوابشان. الیور وقتی لوسی مجسمه‌به‌دست روی تخت دراز کشید دیگر به او سخت نگرفت؛ انگار همیشه می‌فهمید لوسی کی نیاز دارد به حال خودش باشد.
توی تختش خزید و گفت: فقط مراقب باش وقتی غلت می‌زنی توی تنت نره. اون یه عروسک پارچه‌ای نیست، می‌فهمی که؟ الیور چراغ را خاموش کرد و بچه‌ها به هم شب‌به‌خیر گفتند. لوسی سگ کوچولو را زیر بازویش گذاشت و چشم‌هایش را بست.
نجره باز بود و بیرون صدای باد می‌آمد که شاخه‌ها را می‌لرزاند. حالا که سگ کوچولو پیشش بود دیگر از دالان جنگلی نمی‌ترسید. البته خب، شاید هنوز کمی ترس داشت. لوسی سگ را به خودش نزدیک‌تر کرد. پیش خودش فکر کرد یک روزی، وقتی بروند خانه‌ی جدید خودشان که پنجره‌های بزرگی هم دارد، پدرش برایش یک سگ واقعی می‌گیرد.
فعلاً همین سگ چوبی برایش کافی بود و البته باید برایش اسم هم می‌گذاشت. ولی قبل از اینکه بتواند روی اسم فکر کند، چشم‌هایش سنگین شد و خواب دید. یا لااقل فکر کرد رویا می‌بیند، چون اتفاقی که بعدش افتاد عین رویا بود.
آقای تینکر کمی خندید و چند باری دستش را به جیب سوییشرت کلاهدارش زد تا از بودن سکه‌ها مطمئن شود. کیسه طلا را از زمان لباس پوشیدنش، همانجا مخفی کرده بود. دیشب هم آن را زیر بالشش گذاشته بود. الیور همان دیشب از صدای جیرینگ جیرینگ سکه‌ها می‌دانست پدرش آنها را از مغازه بیرون کشیده است. پدر حتماً آنقدر هیجان زده بود که نتوانسته بود چشم روی هم بگذارد.
| نویسنده | گرگوری فونارو |
| شابک | 978-622-5937-05-5 |
| موضوع | رمان |
| رده‌بندی کتاب | ادبیات فارسی (شعر و ادبیات) |
| زبان نوشتار | فارسی |
| قطع | رقعی |
| نوع جلد | شومیز |
| تعداد صفحه | 144 |
کاربر
بسسسیااار بسسسیااار عااالییی.داستان بسیار بسیار جذاب و هیجان انگیزی داره.روش زده ۷۰که من فکر کنم ۲۴خریدم.فقط متاسفانه گوشه کتاب یکم آسیب دیده بود وگرنه همه چیز عالی.
کاربر
پیشنهاد میکنم
حمید قیداری
خوبه اگه به جادو و جنگل علاقه دارید بخرین
نازنین جعفری چمگردانی
بستم الان ب دستم رسید، هنوز نخوندمش ولی فکر کنم داستام جذابی باشه، 143 صفحه هست
نسرین کریمی
داستانش بستگی به سلیقه داره ولی در کل عالییی بود
کاربر
دقت کنید این کتاب رمان نیست داستان‌های کوتاه هست و زیبا برای کتابخون ها
بهاره آزادی
عالی بود ممنون از
کاربر
خیلی خوب بودددد👌🏻
کاربر
برای کسی پیشنهاد نمیکنم.. کتاب برای آدم عاقل خوب نیست...باید یک ذهن مریض داشته باشی مثل من
کاربر
اگه به ماجراجویی علاقه دارید بخرید قیمت هم عالیه
کاربر
کاغذ ها جنس خوبی داشتن و جوهر خوبی به کار رفته بود. موضوع کتاب برای نوجوون هایی که به ژانر فانتزی و ماجراجویی علاقه دارن خوبه.
کاربر
من برای هدیه خریدم پشت کتاب قیمت صد و ده هزار تومان لحاظ شده که با توجه به کیفیت برگه های کاهی فکر کنم اغراق آمیز باشه.
کاربر
بسته بندی عالی ولی هنوز نخوندمش ظاهرش جالبه و نسبت به قیمتش خیلی خوب بود
مهدی مرادی
عالی
کاربر
خوبه رنگش و گرافیکش باحاله و داستان جذابی داره......... و جلد نازکی داره
کاربر
عالی
سیدامیرمحمد غفاری حسن کلا
عالی
محمد مهدی ربوشه کوهی
عالی
مژگان خدابخش
خیلی خیلی عالیه من عاشق داستان شدم
رحیم ریحانی عنصرودی
با توجه به قیمت مناسب کتابها نسبت به محتوا توصیه میکنم درجهت آموزش و فرهنگ سازی و ترویج کتاب خوانی برای نسل جوان به جای خرید لباس و اشیاء برای مناسبت‌های مختلف از این دست اقلام به دوستان وآشنایان خود هدیه دهید.
