معرفی و دانلود کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی رایگان به همراه خلاصه کتاب
- نویسنده: ارنست همینگوی
- مترجم: مرتضی سعیدی تبار
- ناشر: نشر آزرمیدخت
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 96
- سال انتشار: 1952 میلادی
- افتخارات: -
رمان پیرمرد و دریا اثری بسیار زیبا از نویسنده نامی، ارنست همینگوی است که اگرچه تعداد صفحاتش به حدود 100 صفحه میرسد اما نویسندهاش معتقد است میتوانست بیش از هزار صفحه باشد. آنچه که در این کتاب مد نظر نویسندهاش بوده است، سادگی ظاهری بوده که در دلش عمیقترین مفاهیم را دارد. ماجرای کتاب در مورد شخصی به نام سانتیاگو است که سالهای کهنسالیاش را پشت سر میگذارد و در اوج سادگی که زندگیاش دارد، به ماهیگیری مشغول بوده و از بخت بدش 84 روز است نتوانسته به صیدی دست پیدا کند. وی شاگردی به نام مانولین دارد که به اجبار والدینش به ماهیگیری پرداخته و دارای روحیاتی جالب میباشد به گونهای که حتی با دیدن اوضاع و شرایط پیر مرد با پختن غذا برای او و مرتب کردن وسایلش و همنشینی با وی رابطهای را شکل میدهد که برای خیلیها شاید از درک و تصور خارج باشد.پ
پیر مرد که عدد 85 را برای خود، خوش یمن مینگارد به مانولین میگوید دوران بدشانسی به پایان رسیده و از او میخواهد تا طعمه و وسایل مورد نیاز صید را برای فردا آماده ساخته تا راهی دریا شود. با خواندن سطرهای بعدی داستان متوجه میشویم که پیرمرد یک ماهیگیر کار کشته است و صرفاً بدشانسیاش مورد تمسخر قرار گرفته نه مهارتش، در ضمن او معتقد بود که اگر چیز خوبی که در شرف بدست آوردنش است را به زبان بیاورد ممکن است دستش از آن دور بماند. بنابراین وقتی ریسمان قلاب ماهیگیریاش نشان از گیر افتادن یک ماهی در قلابش داشت، چیزی به زبان نیاورد. او تلاشش را ادامه داد تا اینکه متوجه شد که یک ماهی غول پیکر را گرفتار کرده است و چنان از هیبت و زیبایی صیدش شگفتزده شد که گویی مدتها مجذوبش بوده است و نمیتوانست از آن چشم بردارد. نکته بسیار بسیار مهمی که در نثر همینگوی در این اثر هم مشهود است، بیآلایشی در استفاده از کلمات و عبارات است، به طوری که با هر سطح سوادی نوشتهاش قابل درک و لذت بردن است.
در ادامه میتوانید علاوه بر خلاصه کتاب متنی، به خلاصه صوتی کتاب پیرمرد و دریا گوش دهید و آن را دانلود کنید:
ارنست میلر همینگوی (Ernest Hemingway) نویسنده متولد ایلینوی ایالات متحده در روز 21 ژوئیه سال1899 بود که از زبردستان در حوزه ادبیات مدرن به شمار میرفت. این شخصیت که مدتی را به روزنامهنگاری هم مشغول بود، آثار دیگری از جمله: «وداع با اسلحه»، «مردان بدون زنان»، «زنگها برای که به صدا در میآیند» را هم در کارنامه داشت و برنده جایزه پولیتزر و نوبل ادبیات هم شد. وی در سال 1961 در منزل شخصیاش در آیداهو با شلیک گلوله به زندگیاش پایان داد.
کتاب معرفی شده به علاقه مندان آثار همینگوی بسیار پیشنهاد میگردد و همچنین آنهایی که قصد دارند کتابی داستانی با زبانی ساده و البته مفاهیمی که تقویت پشتکار و انگیزه را نشانه گرفتهاند را مطالعه نمایند، توصیه میگردد تا لذت هم زیستی با این اثر ارزنده را از دست ندهند.
کتاب 100 صفحهای پیر مرد و دریا ابتدا با یک مقدمه کوتاه به خوانندهاش خوش آمد میگوید و سپس با معرفی شخصیتها به آنچه که پیش رویشان است در قالب یک بخش کلی و البته روایت داستان و فراز و فرودهایش میپردازد.
کشش ملایم را حس میکرد و شاد بود و آن گاه چیز سختی را حس کرد که سنگینیاش باور نکردنی بود. این وزن ماهی بود و پیرمرد به او ریسمان داد و چنبر اول از دو چنبر یدک را باز کرد.
همچنان که ریسمان از میان انگشتان پیرمرد سبک میدوید و پایین میرفت، پیر مرد گرانی گنده ماهی را حس میکرد، هر چند فشار شصت و انگشتش بفهمی نفهمی بیشتر نبود.
پیرمرد لاغر و خشکیده بود و پشت گردنش شیارهای ژرف داشت. لکههای قهوهای رنگ سرطان خوش خیم پوست که از بازتاب آفتاب بر دریای گرمسیر پدید میآید، روی گونههایش بود. لکهها هر دو سوی چهرهاش را تا پایین پوشانده بود و از کشیدن ریسمان ماهیهای سنگین بر کف دستهایش خطهای ژرف افتاده بود اما هیچ کدام از این خطها تازه نبود، مانند شیارهای بیابان بیماهی کهن بود.
میدانست که فروتنی ننگی نیست و از همت بلند مرد نمیکاهد.
پیرمردی بود که تنها در قایقی در گلف استریم، ماهی میگرفت و حالا هشتاد و چهار روز میشد که هیچ ماهی نگرفته بود. در چهل روز اول پسر بچهای با او بود اما چون چهل روز گذشت و ماهی نگرفتند پدر و مادر پسر گفتند که دیگر محرز و مسلم است که پیر مرد، سالائو است که بدترین شکل بداقبالی است و پسر به فرمان آنها با قایق دیگری رفت که همان هفته اول سه ماهی خوب گرفت. پسر غصه میخورد چون میدید پیر مرد هر روز با قایق خالی برمیگردد و همیشه میرفت چند ریسمان یا بنتوک و نیزه و بادبان پیچیده به دکل را برای پیر مرد به دوش میکشید. بادبان با تکههای گونی آرد، وصله خورده بود و پیچیده، انگار که پرچم شکست دائم بود.
با هم از جاده بالا رفتند و به کلبه پیرمرد رسیدند و از در باز آن به درون رفتند. پیرمرد دکل را با بادبان پیچیده بر آن، به دیوار تکیه داد و پسر جعبه و چیزهای دیگر را کنارش گذاشت، دکل تقریباً به درازای کلبه بود. کلبه را از برگهای محکم نخل شاهانی که به آن گوانو میگویند، ساخته بودند و در آن یک تختخواب بود و یک میز و یک صندلی و روی کف خاکیاش چالهای برای پخت و پز با زغال. روی دیوارهای قهوهای رنگ برگهای سفت و برهم خوابیده گوانو، یک قاب عکس رنگی از حضرت مسیح و یکی از حضرت مریم.
پیرمرد با خود میگفت که من ریسمان را میزان میکنم، چیزی که هست بخت یاری نمیکند اما کسی چه میداند؟ شاید زد و امروز یاری کرد، هر روز روز تازهای است. بهتر آن است که بخت یاری کند ولی تو کارت را میزان کن آن وقت اگر بخت یاری کرد آمادهای.
ریسمان آهسته و پیوسته بالا آمد و آنگاه سطح دریای جلوی قایق ورم کرد و ماهی پدیدار شد. ماهی مدت درازی بیرون میآمد و آب از پهلوهایش فرو میریخت. رنگش در آفتاب روشن بود و کله و گردهاش، ارغوانی سیر بود و نوارهای پشتش در آفتاب پهن مینمود و به رنگ بنفش روشن.
پس از آنکه بند کارد را روی دسته پارو وارسی کرد گفت: کاشکی یک تکه سنگ داشتم کارده رو تیز میکردم باید یک سنگ با خودم میآوردم. با خود گفت که باید خیلی چیزها با خودت میآوردی ولی نیاوردی پیرمرد. حالا وقتش نیست که ببینی چه نداری، ببین با آنچه داری چه کار میتوانی بکنی.
با خود گفت نومیدی احمقانه است. از این گذشته به عقیده من گناه هم هست فکر گناه را نکن. حالا بدون گناه هم به اندازه کافی دردسر داری.
آدم را برای شکست نساختهاند. آدم ممکنه از بین بره ولی شکست نمیخوره.
پیر مرد در دل خود گفت: ماهی، تو داری مرا میکشی، اما حق هم داری. ای برادر من تا به حال از تو بزرگتر و زیباتر و آرامتر و نجیبتر چیزی ندیدهام. بیا مرا بکش، هرکه هر که را میکشد، بکشد.
هنوز دو ساعت دیگر مانده است تا آفتاب غروب کند، شاید تا آن ساعت ماهی بالا آمد اگر نیامد با ماه بالا میآید. اگر باز هم نیامد شاید با آفتاب بالا بیاید. هیچ جایی از تنم خواب نرفته، زورم سرجاست، اوست که قلاب به دهن دارد اما با این کشش از آن ماهیها ست. لابد دهنش را سفت روی سیم قلاب بسته است. کاش میدیدمش کاش یک بار هم که شده میدیدمش تا بدانم با کی طرفم.
مدتی گذشت و پسرک که از کار در قایق ماهی گیر خوش اقبال به نان و نوایی رسیده بود، تصمیم گرفت به قایق سانتیاگو باز گردد. مانولین از تصمیم پدر و مادرش پیش سانتیاگو مینالید و همانطور که تورهای سنگین را به کمک او به داخل قایق میکشید از اینکه مجبور به ترک او شده بود، ابراز تاسف میکرد. سانتیاگو و پسرک گه گداری به کافههای لنگرگاه سر میزدند تا لبیتر کنند و از سالهایی که کنار هم به ماهیگیری گذرانده بودند یاد کنند اما پیرمرد همیشه در جمع ماهیگیران مورد تمسخر قرار میگرفت.
نویسنده | ارنست همینگوی |
مترجم | مرتضی سعیدی تبار |
شابک | 978607241394 |
ناشر | نشر آزرمیدخت |
موضوع | رمان |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
گروه سنی | بزرگسال |
تعداد صفحه | 96 |
تعداد جلد | 1 |
وزن | 130 گرم |
کتاب سالم به دستم رسید، از نظر کیفیت چاپ و ترجمه هم بسیار خوب بود. منتهی از داستانش لذت نبردم. داستان درمورد پیرمرد ماهیگیری هست که مدتها نتونسته ماهی بزرگی صید کنه و یه روز وقتی یه ماهی بزرگ به قلابش گیر میکنه کیلومترها در دریا به دنبال ماهی میره و بعداز سه روز موفق میشه ولی در انتها تقریبا نزدیک به مرگ و باقبول شکست و پشیمونی از کارش به خونه برمیگرده. هدف داستان اینه که بگه هرچیزی ارزشش رو نداره که از جونتون براش مایه بزارید و فکر کنید اگه موفق بشم بقیه رو تحت تاثیر قرار میدم. و در گیرو دار کشمکشهای زندگیمون، از زندگی واقعی غافل نشیم، روزی که داشته هامونو از دست بدیم قدر اونهارو میدونیم و حسرت داشتن اونارو میخوریم.
عکس از جلد و متن کتاب
کارتون واقعا زشته قیمتو دروغ میزنین قیمت کتاب تو اف ۵۸ زدین ولی تو کتاب ۳۸ نوشته مجبورین سر ملت ساده تر ازمارو کلاه بزارین شاید کسی ب عنوان هدیه نی خواست روش حساب کنه
قبل تمام خرید هام از دی جی کالا با کیفیت بود ولی الان اصلا با کیفیت نیست و تمام محصولات یا در شکسته یا محصول خراب شده یا مطابق عکس و سایت نیست
این هم از جمله کتبی است که مشمول جایزه نوبل ادبی گشته و نام ارنست همینگوی با این کتاب و کتاب معروف دیگرش یعنی وداع با اسلحه در جهان ماندگار شده پس ارزش وقت گذاستن و خواندن را دارد
ظاهر کتاب قابل قبول هست. اندازه فونت هم خوبه. محتواش هم خوبه. مختصر و مفید. به نظر من آخرش هم گنگ نبود. نمیدونم چرا بعضی دوستان نوشتن گنگه. پیشنهاد میکنم وقتی خوندید، در گوگل سرچ کنید و نکات و نقدش رو بخونید
تعداد صفحاتش ۶۴صفحس نه ۹۶ قیمتشم ۴۰تومن خورده ولی زده تخفیف شما۳۹تومن
بسته بندی خوب بود بدون پارگی ب دستم رسید داستان یکم نامفهوم وسنگین اما جالب وقشنگه فونتش خیلی خوب ولی کاغذجنس کاهی هستش واینک قمیت زیاد اگرتوی تخفیف بخرید ب صرفه است ک من توی تخفیف خریدمش قمیت روی کتاب 38چرادیـجی قیمت رو 58زده؟؟
قیمت رو کتاب زده ۳۸ قیمت زده ۵۸!!!! بعدشم این کتاب ۹۸ صفحه هستش اما انقدر فونتش بزرگه که حساب کنی ۴۰ صفحه هم نمیشه! ورقاشم که کاهیه این چه کار زشتیه قیمت دروغ میزنید واقعا خجالت آوره کارتون داستانشماز نظر من زیاد جالب نبود توقع بیشتری داشتم از همچین نویسنده معروفی
یه لقمه کتاب هست برای کتابخون ها
محتواشو مطالعه نکردم هنوز ولی بدون ایراد تایپی و نقص در ظاهر کتاب
تقریبا گنگ بود
برای نوجوانان بسیارمناسب است .سخت کوشی وپشتکاروبا زبان داستان وساده یادمیده
بد نبود ولی آخرش گنگ بود
داستانی برای بچه ها
با کیفیت و خوبه
جریان ماهیگیری پیرمرد در دریا بدون برانگیختن قدرت تفکر و هدف و نتیجه گیری... توصیه نمیشه
کتاب خوبیه پیشنهاد میکنم بخونید
ترجمه مالی نداش.
عالی
ترجمه بد نبود