
معرفی و دانلود کتاب اردوگاه عذاب اثر هرتا مولر رایگان به همراه خلاصه کتاب
- نویسنده: هرتا مولر
- مترجم: شروین جوانبخت
- ناشر: نشر خوب
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 270
- سال انتشار: 2012 میلادی
- افتخارات: -
اردوگاه عذاب رمانی خواندنی از هرتا مولر است که جوانی ۱۷ ساله شخصیت اصلی آن میباشد و در شرایطی سخت گرفتار شده است. لئو که تنها ۱۷ بهار را دیده است به صورتی غیر منتظره از کشوری که ساکنش است یعنی رومانی که یک اردوگاه کار اجباری در شوروی فرستاده میشود و ۵ سال را در اوضاعی بحرانی و پیچیده سپری میکند. در حالی که بعد از پایان جنگ جهانی دوم، مردم در تلاش هستند زندگی را از سر بگیرند، نقش اول قصه هرتا مولر، مجبور است کارهایی از قبیل بیل زدن و انواع فعالیتهای مرتبط با ساخت و ساز و مصالح ساختمانی را انجام دهد و در ازای آنها درآمد اندکی داشته باشد.
مطمئناً این موضوع نتایج خوبی هم در پی ندارد و لئو و همکارانش به بیراهه رفته و برای کسب درآمدی بیشتر، دست به اقداماتی پلیدگونه میزنند. ذکر این نکته در اینجا ضروری به نظر میرسد که مولف فقط قصد روایت یک داستان را ندارد بلکه کوشش خود را میکند تا به نمادها و استعارههایی نظیر گرسنگی، جعبه گرامان و یک تکه پارچه بپردازد و منظورهایش را با آنها بیان کند به گونهای باد به تصویر کشیدن فضای دلهره آور و خشن از اردوگاه، به مخاطبانش درک بهتری از حال و هوای جوامع کمونیستی بدهد. به عبارت دیگر درگیر شدن با جزئیات روح یک انسان آن هم در هنگامی که غرق در افکار و دردهایش است از نقاط دیگر و مهم اردوگاه عذاب است که مطالعهاش را بیش از پیش به تجربهای جالب و بیبدیل، مبدل خواهد ساخت.
هرتا مولر (Herta Müller)، شاعر و نویسنده رومانی تبار است که در ۱۷ اوت سال ۱۹۵۳ در این کشور متولد شده است. پدرش یک تاجر و کشاورز متمول بود که به دلیل ضبط اموالش توسط حکومت کمونیستی رومانی، از طریق رانندگی کامیون، درآمد کسب میکرد و مادرش هم بعد از جنگ جهانی دوم به اردوگاه کار اجباری توسط دولت شوروی سابق فرستاده شد. زندگی پرفراز و نشیب مولر با اخراج شدن او از شغل معلمی به علت عدم همکاری با پلیس مخفی حکومت رومانی امه پیدا کرد تا اینکه به عنوان یک مترجم و سپس نویسندهای حرفهای، مسیرش را پیدا کرد. جایزه ادبی نوبل در سال ۲۰۰۹ و جایزه المپیک دوبلین، خشی از جوایزش میباشد و آثاری از این قبیل را هم در کارنامه کاری اش دارد: قرار ملاقات، آونگ نفس، زمین پست، قرار ملاقات و گذرنامه.
خوانش این کتاب به هواداران ادبیات داستانی جهان، پیشنهاد میشود.
اردوگاه عذاب در بازار کتاب توسط دو ناشر با این مشخصات موجود و در دسترس عموم علاقهمندان میباشد: خوب در ۲۷۰ صفحه با ترجمه شروین جوانبخت و کتاب سرای تندیس با ترجمه مهوش خرمیپور در ۳۴۴ صفحه.
زمان بیشتری که گذشت، آشناییها بیشتر شد. در آن فضای متراکم، فقط کارهای کوچکی از دستمان برمیآمد: بنشینیم، بلند شویم، چمدانها را زیرورو کنیم، چیزهایی بیرون بیاوریم، سر جایشان بگذاریم، به سوراخ توالت پشت دو پتوی آویزان شده برویم. کوچکترین کار به دنبالش چیز دیگری در پی داشت. آدم وقتی در واگن نشسته، صفتهای متمایزکنندهاش را از دست میدهد. بیشتر به واسطه دیگران وجود دارد تا تنهایی. نیازی به ملاحظات خاصی نیست. آدمها همراه هم هستند، یکی برای دیگری، درست مثل خانه. شاید امروز که این را میگویم، فقط درباره خودم صدق کند. شاید واگن تنگ و شلوغ دلم را نرم کرده، چون من در هر صورت تصمیم به رفتن داشتم، و در چمدانم غذای کافی بود. چیزی درباره گرسنگی افسارگسیختهای که بهزودی گریبانمان را میگرفت، نمیدانستیم. درطول پنج سال بعد از آن، وقتی فرشته گرسنگی بر ما نازل شد، چقدر پیش آمد که شبیه به آن بزهای کبود و خشک بودیم و چه ماتمزده تمنای همان گوشتهای کبود و خشک را داشتیم.
دیگر شب روسیه همهجا را گرفته بود، رومانی پشت سرمان بود. تکان شدیدی خوردیم و یک ساعت منتظر ماندیم تا محورهای قطار با فاصله بین ریلهای استپها تنظیم شدند تا بتوانیم روی ریلهای روسی پیش برویم. بیرون آنقدر برف آمده بود که شب، روشن شده بود. سومین توقفمان در زمینی خالی بود. نگهبانهای روسی فریاد زدند: اوبورنایا. در همه واگنها باز شد. یکی بعد از دیگری، تلوتلوخوران بیرون ریختیم، از ارتفاع کمی پا به زمین برفگرفته گذاشتیم و تا زانو در برف فرو رفتیم. ما که نفهمیدیم کلمهای که فریاد زدند چه معنی داشت، ولی حدس زدیم اوبورنایا، توقفی در توالت عمومی است. بالای سرمان، خیلی بالا، قرص ماه بود. بخار نفسها که جلوی صورتهایمان پرواز میکرد، مثل برف زیر پایمان سفید و درخشان بود. از همهطرف تپانچههای خودکار را بهسمتمان نشانه رفته بودند: شلوارها را پایین بکشید.
در غذاخوری، بعد از اینکه غذا را بلعیدیم، میز و نیمکتهای دراز چوبی را کنار دیوار هل میدهیم. گاهی شنبهشبها اجازه داریم تا یک ربع بعد از نیمهشب برقصیم، بعد باید همه چیز را سر جایش بگذاریم. درست رأس ساعت دوازده، وقتی بلندگوها سرود ملی روسیه را پخش میکنند، همه باید در خوابگاههایشان باشند. شنبهها نگهبانان سرخوش از نوشیدن لیکور چغندرند و انگشتهایشان روی ماشهها میلغزند. اگر جنازۀ کسی یکشنبه صبح در حیاط پیدا شود، خبر این است: اقدام به فرار. اینکه جانباخته باید دوان دوان به مستراح میرفت چون رودههایش فرسوده شدهاند و دیگر نمیتوانند سوپ کلم را هضم کنند، دلیل موجهی نیست. با تمام این ها، چندوقت یکبار، یکشنبهها در سالن غذاخوری تانگو میرقصیم. وقتی میرقصی، مثل مریم عذرا در هلال ماهی، در دنیایی که ازش آمدهای، روی نوک پنجهء پا زندگی میکنی؛ دنیای جشنهای رقص و ریسهها و فانوسهای چینی آویزان از ریسمانها، دنیای پیراهنهای شب، گل سینه، کراوات، دستمال جیبی و دکمه سردست. مادرم میرقصد. موهایش را بافته و مثل سبد کوچکی بالای سرش جمع کرده، با دو طرۀ تابدار کنار گونههایش. صندلهای پاشنه بلند عسلی رنگ پوشیده با بندهایی به نازکی پوست گلابی، پیراهن ساتن سبز و گل سینهای درست روی قلبش؛ چهار زمرد به شکل برگ شبدر و پدرم کت و شلوار خاکی رنگ به تن داشت با دستمال تاشدۀ سفید در جیب و میخک صدپر سفید در جادکمهاش.
ولی من شپش و فوفایکا به تن دارم و کهنههای متعفن دور پایم در گالش، من یک کارگر در اردوگاه کار اجباریام که از جشن رقص در خانه و خلأ معدهام سرگیجه گرفتهام. با زیری کاونز میرقصم، آنیکی که موهای ابریشمی روی دستش دارد. آنیکی زیری، با خال گوشتی به اندازۀ زیتون روی انگشت حلقهاش، زیری واندشنایدر است. وقتی میرقصیم، زیری کاونز بهم اطمینان میدهد که اهل روستای کاستن هولتز است یا جعبۀ چوبی و مثل آنیکی زیری اهل ورملوش یا کرمچاله نیست. و پدرش اهل وُلکندورف یا درۀ ابرها است. و میگوید قبل از اینکه به دنیا بیاید، پدر و مادرش تاکستانی در کاستنهولتز خریدند و برای همین به آنجا نقل مکان کردند. میگویم: روستایی هم هست به اسم لیبلینگ یا محبوب و شهری به نام گروسشام یا شرمندگی بزرگ ولی این ها در بانات هستند نه در ترانسیلوانی. زیری میگوید: من کوچکترین چیزی دربارهء بانات نمیدانم. میگویم: من هم همینطور و با فوفایکای خیس از عرق به تن، او را در فوفایکای خیس از عرقش میچرخانم. تمام سالن غذاخوری میچرخد. وقتی همهچیز میچرخد، نمیشود چیزی را فهمید. بعد دربارۀ اتاقکهای چوبی پشت اردوگاه چیزی میگویم، که نمیدانم چرا بهشان میگویند اتاقکهای فنلاندی، وقتی در اصل ساکنینشان روسهای اوکراینیاند. میگویم: دربارۀ این هم نمیشود چیزی دانست.
در ادامه میتوانید نسبت به دانلود کامل کتاب اردوگاه عذاب به صورت رایگان و با فرمت pdf اقدام کنید. لطفا توجه داشته باشید که این تنها نسخه نمونه بوده و برای دسترسی کامل به محتوای کتاب نیاز است آن را خریداری کنید. لینک خرید از منابع معتبر نیز معرفی شده و قابل دسترس است.
دانلود pdf کتاب اردوگاه عذابنویسنده | هرتا مولر |
مترجم | شروین جوانبخت |
شابک | 9786226983211 |
ناشر | خوب |
موضوع | داستان های آلمانی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
تعداد صفحه | 270 |
تعداد جلد | 1 |
وزن | 277 گرم |
به نظرم درست نیست کتابی که قیمت روی جلد ۶۵ تومن هست رو به قیمت جدید بزنن و تا قیمت خریداری شده اصلی کتاب با تخفیف بفروشن.
کتاب جذابی در مقایسه هم رده هایش نیست خسته کننده است
خوبه بد نیست
خوبه
فوق العاده
برای کتاب دوست ها
کتاب خوبیه