
معرفی و دانلود کتاب درک یک پایان اثر جولین بارنز رایگان به همراه خلاصه کتاب
- نویسنده: جولین بارنز
- مترجم: حسن کامشاد
- ناشر: نشر نو
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 206
- سال انتشار: 2011 میلادی
- افتخارات: -
کتاب درک یک پایان اثری ارزنده از جولین بارنز که برای او جایزه ادبی من بوکر را به ارمغان آورد، داستان زندگی یک مرد میانسال میباشد که خاطرات تلخ گذشته، او را رها نمیکند و بارنز با نوشتن داستانی که نگاهی روانشناسانه دارد، عواقب ناشی از اشتباهاتی که انسانها در گذشته خود مرتکب آنها شده را مورد بررسی و تحلیل قرار میدهد و تقدیم مخاطبانش مینماید. نام شخصیت اصلی داستان، تونی وبستر میباشد که هم اکنون، در دوران میانسالی خود به سر میبرد و درگیر یک سری مشکلات در برهه کنونی حیاتش میشود که جولین بارنز، به زیبایی آنها را روایت مینماید.
وبستر از روزهایی که در نوجوانی با دوستان صمیمیاش، شیطنتهایی را مرتکب شده است، خاطراتی دارد. برای مثال تیم چهار نفرهاشان، اعمالی را از خود بروز میدادند که به نحوی، خود را متفاوت از سایرین نشان دهند و مولف برای آنکه کتابی قابل توجه را در اختیار همگان قرار دهد، به جزئیاتی در مورد این کارها اشاره میکند. وبستر پس از گذشت ۴ دهه از دوران نوجوانیاش، در این فکر است که مشکلات مربوط به ایام قدیم را کنار گذاشته و موقعیتی بسیار متفاوت را برای خود ایجاد نماید غافل از آنکه همان دوستان بسیار نزدیک، این بار برای گرفتن انتقام به پیش او باز میگردند.
تونی که افکار مختلف و نویی را در سر میپروراند، پس از جدایی از همسرش و البته بازنشستگی زودتر از موعد، متوجه میشود که چالشهای جدید و دور از ذهنی را باید پشت سر بگذارد. به یادآوری آدریان، یکی از چهار دوست اشاره شده در داستان که بر خلاف خواسته گروه ساعت مچیاش را به صورتی متفاوت میبست و گاهی با خواستههای تیم، هم راستا نبود و البته رقابتی که با تونی در به دست آوردن قلب ورونیکا داشت سپس دفترچهای که پس از خودکشی وی، به مادرش رسیده است، ماجراهای جالبی را به وجود میآورد که خواندن کتاب تا پایان و همراهی با تونی وبستر، قایق را به صورتی کامل روشن میسازد.
جولین پاتریک بارنز (Julian Barnes) نویسنده و منتقد ادبی انگلیسی میباشد که در روز ۱۹ ژانویه سال ۱۹۴۶ در این کشور به دنیا آمد. او که به ادبیات فرانسه، علاقه وافری دارد، فارغ التحصیل کالج مگدالن آکسفورد میباشد. از دیگر مشاغلش میتوان به رهنگ نویسی در واژهنامه انگلیسی آکسفورد هم اشاره کرد. آثار دیگری از او وجود دارند که هم سابقه نامزدی جایزه من بوکر را دارند و هم در میان علاقمندان، ورد استقبال واقع شدهاند، کارهای از جمله: طوطی فلوبر، دیار مترو و چیزی برای ترسیدن وجود ندارد.
افرادی که کتابهای داستانی با بعد روانشناختی را همواره مطالعه میکنند و برای آنها ارزش خاصی قائل هستند، دون تردید پیشنهاد میشود که درک یک پایان که با احساسات و عواطف انسانی، گره خورده است را از دست ندهند.
کتاب مذکور در ۲۱۰ صفحه توسط انتشاراتی از قبیل انتشارات نو، سالهای متمادی در بازار کتاب ایران چاپ و توزیع گردیده است که در طبقه بندی مطالب آن میتوان در دو فصل که در زیر مجموعه آن ۷ بخش قرار دارند، ماجراهایش را مطالعه کرد.
ایدریئن رفتهرفته جذب گروه ما شد، بی آنکه به روی خود بیاورد که این را میخواهد. شاید هم نمیخواست. عقایدش را هم برای همخوانی با عقاید ما عوض نکرد. در نیایش صبحگاهی مدرسه او با دیگران همصدا میشد و حال آنکه من و الکس فقط ادای کلمات را در میآوریم و کالین به حقه هزلآمیز متعصبنماها متوسل میشد و نعره میکشید.
تاریخ بیشتر خاطرههای بازماندگان است، که اغلبشان نه فاتحاند نه مغلوب.
ما در زمان به سر میبریم، ما را در خود میگیرد و شکل میدهد اما من هیچگاه احساس نکردم که زمان را چندان خوب میفهمم و مقصودم نظریههای مربوط به چگونگی پیچش و بازگشت زمان یا مکان وجود دارد وجود آن به شکلهای موازی در جای دیگر نیست. نه، منظورم زمان عادی ست، زمان روزمره، که به شهادت ساعت دیواری و ساعت مچی ما، نظم میگذرد تیک تاک، تیک تاک.
چیزی موجهتر از عقربه ثانیهشمار سراغ دارید؟ و با وجود این، کوچکترین لذت یا کوچکترین درد کافیست تا انعطافپذیری زمان را به ما بیاموزد. برخی هیجانها به زمان شتاب میبخشند، بعضی آن را کُند میکنند؛ و گاه نیز زمان گویی غیبش میزند.
اگر تصمیمم این نبود که جسدم را بسوزانند و خاکسترش را بپراکنند، میتوانستم این عبارت را روی قطعه سنگی یا مرمری مرمری مزارم بنویسم: تونی وبستر او هیچوقت حالیاش نبود. اما نه، این خیلی احساساتیست، حتی نوعی ترحم به حال خود است. پس چهطور است بنویسیم: او حالا دیگر خود داند؟ این بهتر است، واقعیتر است. شاید هم بچسبم به همان هر روز یکشنبه است.
چقدر پیش میآید که داستان زندگی خود را تعریف کنیم؟ چقدر آن را اصلاح میکنید و تغییر میدهیم؟ رکانه برشهایی از آن را نمایش میدهیم و بخشهای دیگری از آن را تزیین میکنیم؟
آموزگاران و پدر و مادران بهنحوی آزارنده پیوسته به ما یادآور میشدند که آنها هم روزگاری جوان بودند، از اینرو به آنچه میگویند اطمینان دارند. اصرار میورزیدند که نوجوانی صرفاً برههای از زندگیست. این دوره را پشت سر میگذارید؛ زندگی واقعیت و واقعنگری را یادتان میدهد.
من سخت معتقدم که همه ما بهنحوی آسیب میبینیم. چهطور ممکن است نبینیم، مگر اینکه دنیایی از پدران و مادران، خواهران و برادران، همسایگان و دوستانِ بیعیب و نقص داشته باشیم. و بعد میرسیم به مسئلهای که اساس کار است، یعنی واکنش ما در برابر آسیب: آن را اعتراف میکنیم یا پیش خود نگه میداریم، و این در رفتار ما با دیگران چقدر اثر میگذارد؟ بعضیها آسیب را اعتراف میکنند، و سعی میکنند آن را تخفیف دهند، بعضی زندگیشان را وقف یاری به آسیبدیدگان دیگر میکنند؛ و سرانجام هستند کسانی که تمام توانشان را در این راه خرج میکنند که، به هر قیمت شده، دیگر آسیب نبینند. و اینها افراد بیرحمی میشوند که باید مراقبشان بود.
پا که به سن میگذارید، انتظار کمی آسایش دارید، نه؟ فکر میکنید استحقاقش را دارید. به هر حال، من این جور فکر میکردم. ولی بعد میفهمید که زندگی پاداش شایستگی سرش نمیشود.
ظاهراً یکی از تفاوتهای جوانی و سالمندی این است که وقتی جوانیم آیندههای مختلفی برای خود اختراع میکنیم، و وقتی پیر میشویم، گذشتههای مختلفی برای دیگران.
هرچه بیشتر میآموزی، کمتر میهراسی. «آموختن» نه به مفهوم تحصیل دانشگاهی، بلکه به معنای شناختن عملی زندگی.
گاهی فکر میکنم مقصود زندگی آشتی دادن ماست با مرگ آتی از طریق فرسایش تدریجی ما، با نشان دادن به ما که زندگی، هر چه هم به درازا بکشد، آن طورها که تعریف میکنند نیست.
به خودم گفتم پیر احمق. و احمقی احمقتر از پیر احمق وجود ندارد: این چیزی بود که مرحوم مادرم، وقتی که در روزنامه میخواند مرد مسنی عاشق زن جوانی شده و زندگی زناشویی خود را بهخاطر لبخندی ساختگی، مویی رنگکرده و دو سینه مصنوعی برآمده به باد داده، اغلب زیر لب میگفت.
آخر هفتهای در تعطیلات از من دعوت کرد که با خانوادهاش آشنا شوم. آنها در کنت زندگی میکردند، در مجاورت خط آهن اوربینگتن در یکی از حومههایی که در واپسین دم از بتنی شدن انصراف داده و از آن پس با تفاخر مدعی مقام روستایی شده بود. از چرینگ کراس سوار قطار شدم نگرانم که چمدانم چنان بزرگ بود که سارق بالقوه به نظر میآمدم. در ایستگاه مقصد ورونیکا من را به پدرش معرفی کرد.
نویسنده | جولین بارنز |
مترجم | حسن کامشاد |
شابک | 9786007439340 |
ناشر | نشر نو |
موضوع | رمان خارجی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جوایز ادبی | من بوکر |
تعداد صفحه | 206 |
تعداد جلد | 1 |
وزن | 170 گرم |
سایر توضیحات | - برنده جایزه بوکر 2011 - به همراه گفت و گو با جولین بارنز |
واقعاً نمیفهمم قیمتِ اصلیِ کتاب ۴۳ تومنه بعد فروشنده الکی تخفیفِ ۲۶ درصدی گذاشته. واقعاً خجالتآوره. امیدواری برخورد کنه. قیمتش بیشتر از رویِ کتابه.
این کتاب رو من وقتی رامبد جوان توی برنامه اش معرفی کرد خریدم و خوندم. داستان جذابی داشت و طوری نبود که ادم رو خسته کنه اما به نظرم باید بالای25 سال داشته باشی تا بفهمی نویسنده چی میگه من خیلی ارتباط برقرار نکردم باهاش
میان مایگی در زندگی میان مایه نباشید
این کتب زندگی منو عوض کرد و نگاهمو به مسئولیتم در برابر رفتارم و عواقب و اثار اعمالم درکم از اعمالی که در گذشته انجام دادم و اثاری که به جا گذاشته به کل عوض کرد. باعث شد بارها و بارها خودمو مرور کنم محتاط تر بشم در روابط انسانی. کتاب اصلا مناسب ادمهای زیر ۳۰ سال نیست شاید یه ادم مسن تر ارتباط عمیقتری باهاش برقرار کنه. ادمی که میدونه امکان هرگونه تغییر در آن زندگی همیشه مهیا نیست.
درک یک پایان اثر جولین بارنز اگر اثر شاهکاری نباشد الزاماً کتاب بدی نیست و بنظرم تمامی خوانندگان می توانند با داستان همراه شوند و این یک امتیاز خوبی ست برای هر نویسنده ای
پیشنهاد میکنم بخونیدش، من دوست داشتم
کتاب اندوه و بالن سواری همین نویسنده رو خواندم هنوز نخواندم ولی نویسنده ای که میتوان با او ارتباط گرفت و این کتاب جایزه دریافت کرده
رمانه خیلی خوبیه کلا رمانی که تو رو با زندگی گلاویز کنه عالیه جایزه بوکرم برده
پیشنهاد می کنم هم فیلمش رو ببینید و هم کتاب رو بخونید
کتاب عالی بود
این بهترین کتاب بارنز هست پیشنهاد میکنم
کتاب عالی برای دوستان عالی
بنا به پیشنهاد دکتر مجتبی شکوری در برنامه کتاب باز خریدم وعالیه،توصیه میکنم بخونید
کتاب جالبی بود. من که خسته نشدم از خوندنش. جالب بود
کتاب فوق العاده ایه
تخفیف بدید لطفا
بسیار عالی
از اون کتاب هایی هست که وقتی شروع به خوندن کردی ، نمیتونی به راحتی بذاریش کنار...
این کتاب رو مدتی بود دنبالش بودم خوشبختانه اینجا داشت داستانش یکم فلسفی اما قشنگ به نظرم همه باید بخوننش.
عالیی