معرفی و دانلود کتاب شراره ها اثر مارگریت یورسنار رایگان به همراه خلاصه کتاب
- نویسنده: مارگریت یورسنار
- مترجم: رضا رضایی
- ناشر: نشر نامک
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 148
- سال انتشار: 1935 میلادی
- افتخارات: -
مارگریت یورسنار کتاب شرارهها را در سال 1935 تألیف و منتشر کرد. کتابی که برخی از منتقدین آن را داستان کوتاه دانستهاند و برخی دیگر معتقدند در اصل، یک شعر منثور میباشد. یورسنار که یکی از توانمندیهایش، سرودن اشعار است، در این اثر سرگذشت بعضی از شخصیتهای واقعی و خیالی را با خاطرات خود درآمیخته است و به تعریفی نو از عشق و داستانهای کهن، دست یافته است. نویسنده، هدف اصلیاش گفتن از عشق بوده که برای رسیدن به بهترین روایت ممکن، از جملات قصار، سودای جوانی، تصاویر خیالی و شور دلشیفتگی که در عاشقان و معشوقههایشان وجود دارد استفاده کرده است و به کار بردن مؤلفههایی از زندگینامه خودش نیز، در جذابیت نوشته مذکور، بیتأثیر نبوده است.
به هرحال مؤلف موفق اثر مذکور، مجموعهای از شعر وارهها را به وسیلۀ نکته مشترک آنها، عشق، به هم وصل کرده است تا از آغاز و انتهای عشق بگوید. آغازی که شور و شعف دارد و پایانی سرخوردگی و یأس، البته از دید او و برداشت مخاطب نیز میتواند بسته به نوع نگاهش، با او همسو یا متفاوت باشد.
در ادامه میتوانید نسبت به دانلود کامل کتاب شراره ها به صورت رایگان و با فرمت pdf اقدام کنید. لینک دانلود در قسمت زیرین ویدیو قرار دارد. همچنین در ویدیو زیر امکان گوش دادن به خلاصه کتاب صوتی این اثر نیز دسترسی خواهید داشت.
مارگریت یورسنار (Marguerite Yourcenar)، داستاننویس، مترجم، نمایشنامهنویس و شاعر فرانسوی است که از اعضای آکادمی فرانسه میباشد. او به چند زبان مسلط است و همیشه به ادبیات کلاسیک علاقهمند بوده است و در کنار آن، به مطالعه فلسفه نیز مشغول بوده بنابراین آثارش در چنین زمینههایی به رشته تحریر در آمدهاند. یورسنا سفرهای مختلفی به کشورهای مختلف اروپا داشت و سرانجام در یونان به سکونت پرداخت. او که متولد سال 1903 بود، در سال 1987 دار فانی را وداع گفت، از جمله آثارش میتوان این موارد را نام برد: رویاها و تقدیرها، پیندار، ائورودیکۀ جدید، تیر خلاص و صحنه داستانهای شرقی.
به علاقه مندان به آثار عاشقانه که با نثری متفاوت روایت شدهاند پیشنهاد میشود شرارهها را مطالعه نمایند.
شرارهها در کتابخانههای سراسر کشور توسط دو انتشارات به چاپ رسیده و موجود شده است که مشخصات آنها بدین شرح میباشد: انتشارات مشکی با ترجمه رضا رضایی در 232 صفحه و انتشارات نامک با برگردانی از رضا رضایی در 148 صفحه.
فایدرا به همه چیز سروسامان میدهد مادرش را به نره گاو وا میگذارد خواهرش را به تنهایی به این نوع عشقها علاقه ندارد سرزمینش را ترک میگوید، مانند کسی که از رؤیا دست میشوید به خانواده پشت میکند مانند کسی که خاطرات را به باد میدهد. جایی زندگی میکند که معصومیت جرم است با ترس به فرجام خود مینگرد. از بیرون سرنوشتش او را میترساند. از همان نبشتههای دیوار هزارتو این سرنوشت را میشناسد میگریزد تا از آینده هولناکش بگریزد. با تستوس ازدواج میکند گیج و منگ مانند مریم قبطی میگذارد کشتارگاههای غول آسای کرت امریکایش در غرب پشت سرش محو شود در غبار قصهها فرود میآید، سرشار از عطر کشتزار و بوی ماهیان هائیتی بیخبر از خورهای که در گرمسیر سوخته دل به جانش افتاده. شگفتیاش هنگام دیدن هیپولوتوس شگفتی مسافری است که ندانسته راه رفته را باز پیموده است. سیمای پسر میچشد که در عمل به مردی که دوست میدارد خیانت میکند اما در خیال به مردی که دوست میدارد. مادر میشود فرزندانی میآورد همانگونه که میشد ندامت بیاورد. تب آلود، در میان شمدهای خیس با اعترافهای نجواگونه خود را تسکین میدهد، مانند کودکی که در آغوش پرستارش با من و من رازهایش را بگوید. از پستان شوربختیاش مینوشد. سرانجام، خادم سرسپرده خود میشود.
در برابر سردی هیپولوتوس مانند خورشیدی است که بر بلور میتابد. شیح میشود. به جسم خود حلول میکند انگار که دوزخش بوده است. در درون خود هزارتوی ژرقی را باز میآفریند که باید بار دیگر به درونش برود ریسمان آریادنه بیرونش نخواهد کشید، زیرا آن را دور قلبش میپیچد شویش میمیرد. سرانجام میتواند بگرید بیآن که کسی بپرسد چرا میگرید. اما رخت تیره به این پیکر تیره نمیبرازد. از سوگواری حذر میکند زیرا اندوهش را دروغین میسازد. رها از تسینوس امیدش را با خود حمل میکند. چون آبستنی شرمآوری پس از مرگ شوهر.
سوار هواپیما، کنار تو، دیگر نمیترسم. آدم فقط تنها که باشد میمیرد.
من هیچ گاه شکست نخواهم خورد. فقط با پیروز شدن شکست خواهم خورد. چون هر نقشه بیفرجامی مرا در عشقی محصور میکند که در دراز مدت گور من خواهد بود من درگیرودار پیروزیهایم به زندگیام خاتمه خواهم داد. فقط شکست است که یابنده کلیدهاست و گشاینده درها مرگ، برای رسیدن به آنچه میگریزد، باید به حرکت درآید بشکند این سکونی را که سبب.
میشود ما در آن ضد زندگی را باز بشناسیم مرگ پایان قوی خشکیده در اوج پرواز است پایان آخیل اس است که نمیدانیم کدام حکمت ناشناختهای به گیسویش چنگ انداخته است. برای آن زنی که در درگاه خانهاش در پومپئی خفه شده است، مرگ دهلیزهای گریز به دنیای دیگر را فقط طولانیتر میکند. مرگ خود من از جنس سنگ خواهد بود. من آشنایم با پلهها، پلهای متحرک، تلهها، همه گذرکاههای زیر زمینی تقدیر. گم نمیشوم. مرگ، برای کشتنم، به همدستیام.