
معرفی و دانلود کتاب شهرو اثر مرسده کمالی رایگان به همراه خلاصه کتاب
- نویسنده: مرسده کمالی
- مترجم: -
- ناشر: نشر ندای الهی
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 274
- سال انتشار: 2022 میلادی
- افتخارات: -
شهرو قصه یک دختر عاشق است که داستان دلباختگی او، خودش و اطرافیانش را با اتفاقات و چالشهای گوناگون روبرو میکند. مرسده کمالی از نویسندگان جوان در کتاب شهرو از دختری میگوید که در پانزده سالگی عاشق پسر عمویش با نام بالاچ میشود، که از قرار معلوم شخصی خلافکار است. شخصیت اصلی قصه، که رشد یافته در یک خانواده محترم و دارای سطح اجتماعی بالا است، به این راحتیها نمیخواهد از عشقش دست بکشد و با وجود اختلاف سنی دوازده ساله با پسر عمویش، در کنار دنبال کردن نقاشی و عکاسی، دوست داشتن بالاچ را کنار نمیگذارد.
جالبتر آنکه پدر شهرو، از پلیسهای خوشنام و وظیفهشناس است و در اتفاقی که چند سال پیش برای پدر بالاچ، یعنی عمویش، افتاده و در یک درگیری جانش را از دست داده است، همه او را مقصر اصلی میدانند. با مطالعه بیشتر اثر، مخاطب متوجه میشود که بیشتر اقوام پدری شهرو به کار خلاف مشغول هستند، اما پدر و مادرش که همیشه سعی کردهاند از راههای سالم و صحیح گذران زندگی کنند، تفاوت مسیرشان بر جذابیت داستان میافزاید. پسری خلافکار که راه پدر را دنبال میکند و دختری که در دانشگاه مشغول تحصیل در رشته عکاسی است، حالا قصد دارند به هر طریق ممکن با هم ازدواج کنند، کاری که نه تنها آنها بلکه خانوادههایشان را نیز با فراز و نشیبهایی مواجه میسازد و پایانبندی اثر، مخاطب را تا حدی شگفتزده میکند.
مرسده کمالی، نویسنده جوان و توانمند ایرانی است که در سال ۱۳۶۱ به دنیا آمده است. از دیگر نوشتههای وی میتوان به فرشتگان زمینی اشاره کرد.
اگر طرفدار رمانهای ایرانی و عاشقانه هستید، این کتاب مختص شماست.
کتاب شهرو توسط انتشارات ندای الهی در یک نسخه ۲۷۴ صفحهای به چاپ رسیده و در اختیار عموم علاقمندان قرار گرفته است.
شهرو هستم، متولد زاهدان و ساکن یکی از شهرهای استان کرمان. پدرم نظامی است. وقتی من نه سالم بود، او در یک درگیری مسلحانه با اشرار و قاچاقچیها شش گلوله خورد و خدا به ما رحم کرد و به زندگی بازگشت. بعد به اصرار و اشکهای مادرم، پدرم انتقالی گرفت و ما برای زندگی به استان کرمان رفتیم.
زندگیام را از نوجوانی تعریف میکنم. پانزده ساله بودم که برای اولین بار بعد از شش سال از مهاجرتمان به کرمان، عید مبعث برگشتیم زاهدان و خانواده پدریم را دیدم. پدرم هشت برادر و نه خواهر دارد و خانواده یا به عبارت صحیحتر عشیره بسیار بزرگی هستند. تنها کسی که در آن خانواده دیپلم دارد، پدر من است که با مخالفت شدید خانواده وارد نیروی انتظامی شد و به سرعت پیشرفت کرد و درجهدار شد.
با شروع رفت و آمد دوباره ما با خاندان پدریم، متوجه شدم که بیشتر اعضای آنها از راه قانونی درآمد ندارند. چیزی که باعث شد پدرم به شهر دیگری مهاجرت کند، اشکهای مادرم نبود، بلکه نگرانی از درگیری با خانواده خودش بود.
برگشتم و دیدم بالاچ پشت سرم ایستاده است. به خاطر عروسی لباس رسمی بلوچ پوشیده بود و ابهت دوچندانی داشت. من هم بهزور مادربزرگم لباس بلوچی پوشیده بودم، اما خودم آرایش کرده بودم و راضی بودم. میخواستم به خاطر بیتوجهیهایش به او لبخند نزنم، اما نمیشد و دهنم تا بناگوش کش آمد.
- من میخوام برم دانشگاه تیرماه کنکور میدم، خدا را شکر بابام هم نیاز نداره یار و وفادار جمع کنه منو بده به کسی که اونها باهاش همپیمان شن.
- تو دانشگاه به کجا میرسی؟ آخرش باید ازدواج کنی و بچه بیاری و بشوری و بپزی، از شوهرت فرمان ببری.
به او برخورد و ناراحت گفتم:
- فرمان ببرم! مگه من اسبم؟ میخوام رشتهی عکاسی بخونم، الان هم بابام دوربین حرفهای برام خریده. یه دقیقه بیحرکت وایسا، ازت عکس بگیرم.
رفتم عقب و چندتا عکس با کادر خوب ازش انداختم و بردم جلو نشانش دادم.
- ببین چقد باحاله، تو عکس لحظهها ثبت میشه، خیلی حس خوبیه.
خندید و شیطنتبار گفت:
- میخواستی ازم عکس بگیری، این بهونهها چیه!
از اینکه مچم را گرفته بود، سرخ شدم و جلوش عکسها را پاک کردم، البته بعدش بلد بودم دوباره بازیابیشان کنم.
- بیا پاک کردم، خودشیفته! چقدر توهم داری، تو پسرعمو! چی فکر میکنی با خودت!
لباش کج شد و معلوم نبود میخندد یا سعی میکند نخندد. یهو با او احساس راحتی کردم و گفتم:
- بالاچ، یعنی تو دل خواهرت الان چی میگذره؟
- چی باید بگذره؟ اطاعت و شوهرداری.
در ادامه میتوانید نسبت به دانلود کامل کتاب شهرو به صورت رایگان و با فرمت pdf اقدام کنید. لطفا توجه داشته باشید که این تنها نسخه نمونه بوده و برای دسترسی کامل به محتوای کتاب نیاز است آن را خریداری کنید. لینک خرید از منابع معتبر نیز معرفی شده و قابل دسترس است.
دانلود pdf کتاب شهرو