معرفی و دانلود کتاب دختری که نبود اثر هادی خورشاهیان رایگان به همراه خلاصه کتاب
- نویسنده: هادی خورشاهیان
- مترجم: -
- ناشر: نشر افق
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 99
- سال انتشار: 2017 میلادی
- افتخارات: -
دختری که نبود، رمانی است از نویسنده جوان و خوش ذوق ایرانی، هادی خورشاهیان که اثر پیش رو، دهمین رمان او به حساب میآید. اگرچه رده سنی نوجوان برای این اثر در نظر گرفته شده اما به خاطر موضوعش به بزرگسالان نیز پیشنهاد میشود. سبک رمان مذکور، پست مدرن فانتزی است و در مورد دختری است که مالیخولیا دارد و با یک دوست خیالی زندگی میکند. دخترک، دوستش را هم سن و سال خودش میداند و بخشی از وظایف و کارهایش را نیز با او انجام میدهد.
رفتار و گفتار عجیبش باعث میشود که پدر و مادرش فکر کنند او دارای مشکل روانی است و بهتر است که برایش راه چارهای بیندیشند. مادربزرگ دختر نیز از مشکل روانی رنج میبرد و از این رو خانوادهاش قصد دارند دخترشان را نزد او ببرند تا با هم زندگی کنند. داستان، به خوبی از سوی مؤلفش ساخته و پرداخته شده و خواننده را با خود همراه میکند.
در ادامه میتوانید نسبت به دانلود کامل کتاب دختری که نبود به صورت رایگان و با فرمت pdf اقدام کنید. لینک دانلود در قسمت زیرین ویدیو قرار دارد. همچنین در ویدیو زیر امکان گوش دادن به خلاصه کتاب صوتی این اثر نیز دسترسی خواهید داشت.
هادی خورشاهیان، نویسنده و شاعر ایرانی است که در سال 1352 در شهر گنبدکاووس از استان گلستان متولد شده است. او که قلمی توانا دارد بیش از 80 جلد کتاب را در زمینههای مختلف ادبیات نوشته و به چاپ رسانده است. خورشاهیان در تمام ردههای سنی از قبیل کودک، نوجوان و بزرگسال به تألیف آثار پرداخته و هم اکنون در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در بخش صدور مجوز کتابهای داستان مشغول به فعالیت است. از جمله آثارش میتوان به این موارد اشاره کرد: پلاک 61، من کاتالان نیستم، دزدیدن آدم رباها، جزیره پرچمها، مداد رنگی قدکوتاه، بانگ طلایی و آن هزارمین مرد.
علاقه مندان به داستانهای نوشته شده توسط نویسندگان جوان ایرانی، از اصلیترین افرادی هستند که خواندن کتاب دختری که نبود به آنها پیشنهاد میشود. همچنین اشخاصی که رمانهای مرتبط با موضوعات روانشناسی و اجتماعی را میپسندند میتوانند از مطالعه این اثر بهره مند شوند.
نشر افق کتاب پیش رو را 4 سال پس از نگارش آن توسط مؤلف به چاپ رسانده است و در دسترس عموم قرار داده و تا کنون 5 بار هم تجدید چاپ شده است.
بابا هیچ وقت وقت موهای مرا ناز نمیکند. بابا و مامان فقط سمیرا را دوست دارند، به جایش، خوبیاش این است که مرا مثل سمیرا مجبور نمیکنند وقتی مهمان میآید بروم توی اتاق خودم. من از سر و کول مهمانها بالا میروم، هیچ کس هم هیچی نمیگوید ولی سمیرا هر وقت، کاری میکند بابا جلوی مهمانها دعوایش میکند و می کوید: مگر نگفتم از اتاقت نیا بیرون.
مامان با همان مظلومیت و دلسوزی همیشگی به سمیرا نگاه کرد، بابا هم به سمیرا نگاه کرد. سمیرا کتابش را ورق زد، مثل همیشه موهایش را از روی صورتش داد کنار و با انگشت اشارهاش مرا نشان داد و گفت: دیشب ساعت دو رفت سراغ کمد و دسته چک را برداشت. بابا به مامان نگاه کرد و گفت: بچه اصلاً دستش به اینجا نمیرسد. مامان زل زده بود به سمیرا، سمیرا دوباره کتابش را ورق زد. مامان گفت: خدایا مگر من چه گناهی کرده بودم.
سمیرای لجباز اصرار دارد من این کار را کردهام. خودم اصلاً هیچی یادم نمیآید. مثل همیشه درست یادم نیست، ولی به نظرم میرسد دیشب ساعت دو خواب بودهام. شاید توی یک کتاب لابهلای سطرها قدم میزدهام. حتی ممکن است بین دقایق هشتاد و سه تا نود و یک فیلم سینمایی گم شده باشم. اصلاً مثل همیشه این ماجرا مشکوک است. بابا اصلاً به هیچ ساعتی اشاره نکرد، حتی از دیشب هم اسمی نبرد. فقط در کمد را محکم به هم زد و داد زد: «اقدس، این دسته چک من کو؟ جمعه خودم گذاشتمش توی کاور قرمز بالای قفسه بالایی...»
این زندگی ما هم یک جورهایی مثل کتابها شده. سمیرا بفهمینفهمی ترسید. حالا نفهمیدم از جن ترسید یا از خود مادربزرگ. دست سمیرا را گرفتم و فشار دادم و گفتم: «نترس. جن مال توی کتابها و فیلمها است. تازه اصلاً ترس هم ندارد.» سمیرا گفت: «تو با من فرق داری. جنها از آدمها خوششان نمیآید.» با بدجنسی گفتم: «اگر خوششان نمیآید پس چرا توی زیرزمین زندگی میکنند؟»
مامان طوری تو آشپزخانه تلق و تلوق میکند که انگار میخواهد قشون ناصرالدین شاه را ناهار بدهد. بابا میرود از روی جالباسی، شلوارش را بر میدارد و روی زیر شلواری آبی راه راهش میپوشد و بدون خداحافظی، از در میرود بیرون. من بدو بدو میخواهم دنبالش بروم که در هال، پشت سر بابا بسته میشود.
به زور جلوی خندهام را میگیرم و میگویم: من که به بابا نخندیم سمیرا. یادم آمد که یکبار که توی یک رمان خارجی بودم، دسته چِکَش را دسته چَکُش خواندم، نویسنده ده دقیقه به من میخندید.
صدای مامان نشان میدهد بابا برگشته است و دارد همه زار و زندگی مامان را به هم میریزد. بابا حتی الان هم که عصبانی است، مدام با خودش آواز میخواند. اگر صدای مامان هفت متر و ده سانتی متر کوتاهتر بود و فقط تا جلوی در اتاق سمیرا میرسید. معلوم بود بابا توی خانه نیست و مامان دارد با خودش حرف میزند ولی حالا صدای مامان از در رد میشود و از لا به لای نردههای پنجره هم رد میشود و تا بوی شمعدانیهای کنار حوض حیاط میرسید.