زیردست اثر هاینریش مان

معرفی و دانلود کتاب زیردست اثر هاینریش مان رایگان به همراه خلاصه کتاب

هاینریش مان در کتاب "زیردست" از شخصیتی با نام دیدریش هلسینگ سخن می‌گوید که به دلیل نوع تربیتش توسط والدین، به انسانی فرصت‌طلب و شیفته قدرت مبدل شده است و حالا با تشکیل یک امپراتوری کوچک در نظام پادشاهی آلمان برای خودش تاخت‌وتاز می‌کند. هلسینگ فردی است که از پایه‌گذاران فاشیسم در اوایل قرن بیستم می‌باشد و به دلیل علاقه وافرش به ویلهلم دوم، از تمام اوامرش اطاعت می‌نماید.

شخصیت ضدقهرمان داستان مان، تضادهای زیادی در گفتار و رفتارش دارد؛ برای مثال، در مقابل دیگران بسیار به اخلاقیات اهمیت می‌دهد و هرجا که دست از پا خطا کنند آن‌ها را به نقد و حتی مجازات می‌کشاند، اما خودش دروغ می‌گوید و دست به اعمالی مانند زنا می‌زند یا این‌که شجاعت را در صحبت‌هایش بسیار تحسین می‌کند، اما خودش انسانی ترسو است.

هلسینگ همچنین برای ارتقاء موقعیتش از کارهایی نظیر چاپلوسی، تملق و جاسوسی نیز دریغ نمی‌کند و پس از اخذ دکترای شیمی و تبدیل شدن به یک تولیدکننده کاغذ که نام و نشانی برای خودش دست‌وپا کرده است، از اصلی‌ترین مهره‌های کلیدی نظام پادشاهی آلمان می‌شود. به عبارت دیگر، نویسنده از این شخص به عنوان نمادی از افراد فاسد و جاه‌طلب سخن به میان آورده که هر اقدامی را برای رسیدن به درجات بالای قدرت به انجام می‌رسانند و در پایان کتابش باید دید که چه عاقبتی در انتظار چنین افرادی خواهد بود، آن هم با قلم هنرمندانه و بیان شیوایی که مخاطب را نه‌تنها خسته نکرده، که بسیار مشتاق به همراهی می‌نماید.

درباره هاینریش مان

هاینریش مان، نویسنده آلمانی است که در سال ۱۸۷۱ متولد شده و برادر دیگر نویسنده مطرح یعنی توماس مان می‌باشد. او به دلیل عقاید ضد نازیسمش بسیار تحت فشار بود و حتی در سال ۱۹۳۳ به زندان افتاد. یکی از مهم‌ترین آثار وی استاد اونرات است که پس از تحسین‌هایی بسیار، مورد اقتباس سینمایی نیز قرار گرفت. این نویسنده سرانجام در سال ۱۹۵۰ در سنتا مونیکا، ایالت کالیفرنیا، در حالی که از شرایط خوب مالی برخوردار نبود، در تنهایی دار فانی را وداع گفت.

کتاب مناسب چه افرادی است؟

به هواداران آثار تاریخی توصیه می‌شود در فرصتی مناسب به مطالعه این کتاب بپردازند.

فهرست مطالب

"زیردست" در حال حاضر در بازار نشر به همت انتشارات ماهی در قالب یک نسخه ۴۰۰ صفحه‌ای به چاپ رسیده و با ترجمه محمود حدادی در دسترس عموم قرار گرفته است.

بریده‌هایی از کتاب

پیرمرد، بی‌آن‌که چشم از او برگیرد، به دیوارها اشاره کرد و گفت: «تنها بازتابی از آن هنر به ما رسیده است.» رفتارش بیشترِ کسانی را که در گوشه‌ی خود در کمین ضعف او نشسته بودند، خیره کرد. پیرمرد استوار ایستاده بود و در موقعیتی که به هر حال می‌توانست حاکی از برخی بی‌قیدی‌ها باشد، عرض وجود می‌کرد. احترام و آوازه‌ی دیرین را نشان می‌داد، به‌تنهایی و برای خانواده‌ی ازهم‌پاشیده، برای ملازمانی که دیگر در پشت سرش نبودند. در این دم، به پاداش آن‌همه باخت‌ها، کفِ دستی محبت عایدش می‌شد. به لحنی شاد و روشن گفت: «من قبولاندم که برای قطار مدرن شهری‌مان مسیر دیگری را ریل‌کشی کنند تا این بنا و نقاشی‌ها از بین نرود. ممکن است این‌ها فقط ارزش توصیفی داشته باشند، اما تابلویی که می‌خواهد به زمانه‌ی خود و رسومش دوام ببخشد، به سهم خود حق دارد امیدِ دوام داشته باشد.»

دیدریش تا پایان این جمله هم ایستاد، اما بعد بی‌سروصدا دور شد. به خاطر فریتسشه شرمش می‌آمد.

مادرزن شهردار از او پرسید بوک پیر درباره‌ی «کنتس پنهانی» چه اظهارنظری داشته است. دیدریش در ذهن خود کنکاش کرد و باید اعتراف می‌کرد که او اساساً اسمی از نمایش‌نامه نبرده است. هر دو سرخورده شدند.

در این میان دریافت کتشن سیلیش با تمسخر نگاهش می‌کند، آن هم کتشن که باید از هر نظر هوای کار خود را می‌داشت. پس با صدایی به‌عمد بلند پرسید: «خوب، کتشن خانم، عقیده‌ی شما راجع‌به فرشته‌ی سبز چیست؟» کتشن به صدایی بلندتر جواب داد: «فرشته‌ی سبز؟ منظور خودتان هستید؟» و توی صورت دیدریش خندید. دیدریش ابرو در هم کشید و گفت: «جدّاً بهتر است احتیاط کنید. من در حکم وظیفه‌ی خودم می‌دانم به پدر محترمتان گوشزدی بکنم.»

گوسته می‌پذیرفت. سیمایی خودمانی داشت. گفت: «از جهنم آن پهلو که می‌آیی، این‌جا خنک‌تر است. زن‌های این‌جا حق‌شان است خوشحال باشند.» دیدریش گفت: «این‌ها را می‌گویید؟ این‌جا برای این‌ها مثل بهشت است.» و گوسته را به طرف میز برد. از زن‌ها یکی ورقه‌ها را دسته می‌چید، دیگری آن‌ها را بازبینی می‌کرد و سومین پیوسته و هر باره تا پانصد می‌شمرد. کار سرعتی وصف‌ناشدنی داشت. بی‌هیچ ایستادگی در برابر دستان پویایی که انگاری در انبوه بی‌پایان کاغذی غرق می‌شدند که از سرشان می‌غلتید، ورقه‌ها پیوسته از پی هم، و گویی خودبه‌خود پرواز می‌کردند: دست‌ها، بازوها و خود زن: چشمانش، مغزش و قلبش، همه بودند و زنده بودند تا ورقه‌ها پرواز کنند...

گوسته خمیازه کشید. دیدریش گفت از این زن‌ها که استخدام پیمانی هستند، سهل‌انگاری‌های زیان‌باری سر می‌زند و درجا خواست با آن‌ها تندخویی کند، زیرا در پرواز یک ورقه دید که یک گوشه نداشت. اما ناگهان گوسته با نوعی پرخاش گفت: «در ضمن خیال نکنید کتشن علاقهٔ خاصی به شما دارد.» و اضافه کرد: «دست‌کم علاقه‌ای بیشتر از میلش به برخی مردهای دیگر.» و در پاسخ به پرسشِ تشویش‌آمیز دیدریش، که منظورش چیست، تنها لبخندی شیرین زد. دیدریش تکرار کرد: «خواهش می‌کنم، منظورتان چیست؟» گوسته سیمای تملق‌آمیز خود را بازیافت: «مثلاً به یاداسن. برای صلاح شماست که می‌گویم. چون ظاهراً خودتان متوجه نیستید. کتشن دختر نابابی‌ست.»

گیجی و گولی دیدریش چنان بود که گوسته بلند خندید، سپس خواست که برود. دیدریش از پی‌اش می‌آمد و با وحشت کنکاش می‌کرد: «به یاداسن؟» ناگهان سروصدای ماشین‌ها خوابید. زنگ تعطیل به صدا آمد و کارگران از کارخانه به حیاط ریختند. دیدریش شانه بالا انداخت و گفت: «من هیچ دلم نمی‌خواهد بدانم دوشیزه سیلیش چه کارها می‌کند. دست‌بالا آن‌که اگر دختر نابابی باشد، دلم برای پدرش می‌سوزد. شما مطمئنید؟» گوسته نگاه خود را دزدید: «خودتان امتحانش کنید.» دیدریش از این چاپلوسی دلش غنج رفت و خندید.

دانلود کتاب زیردست

در ادامه می‌توانید نسبت به دانلود کامل کتاب زیردست به صورت رایگان و با فرمت pdf اقدام کنید. لطفا توجه داشته باشید که این تنها نسخه نمونه بوده و برای دسترسی کامل به محتوای کتاب نیاز است آن را خریداری کنید. لینک خرید از منابع معتبر نیز معرفی شده و قابل دسترس است.

دانلود pdf کتاب زیردست

مشخصات کتاب زیردست

مشخصات
نویسنده هاینریش مان
مترجم محمود حدادی
شابک 0-84-7948-964
ناشر ماهی
موضوع رمان خارجی
قطع رقعی
نوع جلد شومیز
تعداد صفحه 400
وزن 416 گرم
سایر توضیحات (داستانهای آلمانی،قرن 20م)

نظرات کتاب زیردست

  • کاربر کاربر

    کیفیت کاغذ بالک خیلی پایین اومده. سال های قبل بهتر بود! الان چاپ جدید قیمت رو چند برابر می کنن و کیفیت هم پایین میاد!

  • مهدی نصراصفهانی مهدی نصراصفهانی

    یک کتاب خوب از هاینریش مان

  • کاربر کاربر

    بسیار خوب

  • کاربر کاربر

    جنسش کاغذش ارزون قیمت هست برای همینم ارزونه در کل اگه میخواهید و میشناسید باید بخرید و بخونید

  • کاربر کاربر

    خوب

  • عکس خوانده نمی‌شود

    خرید کتاب زیردست