معرفی و دانلود کتاب در امتداد شب اثر سارا رجب پور رایگان به همراه خلاصه کتاب
- نویسنده: سارا رجب پور
- مترجم: -
- ناشر: نشر نارون دانش
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 306
- سال انتشار: 2022 میلادی
- افتخارات: -
«در امتداد شب» یک مجموعه داستانی سراسر هیجان است که «سارا رجبپور» با هنرمندی بسیار آن را به مرحله نگارش رسانده است. این کتاب از چهار داستان کوتاه تشکیل شده که ژانرش «معمایی» بوده و نویسنده در تألیفش از «ادبیات گوتیک غربی»، الهام گرفته است. اثر مذکور برای نخستین بار در سال ۱۴۰۱ به علاقهمندان عرضه گردید و اگرچه چهار داستان متفاوت برای مخاطبان روایت شدهاند اما تشابهاتی هم میان این داستانها وجود دارد و به صورتی نامرئی آنها را به هم مرتبط مینماید.
«ساعت ۰۰:۲۵»، «سیب تلخ»، «دستهای آلوده» و «باران آن شب» عناوینی هستند که نویسنده برای داستانهایش انتخاب کرده و در آنها از موضوعاتی از قبیل: «باورهای جادویی و خرافات»، «تأثیرات ویرانگر کتابهای معمایی بر ذهن»، «عشق»، «خیانت» و «مشکلات روانی انسانها»، سخن به میان آورده است. تعلیق و جذابیتی که در هر یک از قصهها وجود دارند به گونهای است که خواننده قادر نخواهد بود به راحتی کتاب را زمین بگذارد و تا انتها میبایست به همنشینیاش با اثر ادامه دهد تا هم از پایان مطلع شود و هم لذتش از خوانش، دوچندان گردد.
«سارا رجبپور» نویسنده ایرانی و متولد سال ۱۳۷۰ است. او در اولین تجربهاش به نوشتن یک اثر سه جلدی به نام «افسانه دیانا» مبادرت ورزید که برایش شهرت قابل توجهی به همراه داشت. او از کودکی به نوشتن علاقه داشت و قصهگوییهای شبانهی پدرش نیز در این موضوع، تأثیر بسزایی داشت. «ابدیت محض» و «سرگذشت یک فرشته»، دیگر آثار این نویسنده جوان و خوشذوق هستند.
به طرفداران «داستانهای معمایی و جنایی» و همچنین دنبالکنندگان «ادبیات روز ایران» پیشنهاد میشود به خوانش این اثر بپردازند.
کتاب مذکور در حال حاضر به همت انتشارات «نارون دانش» در قالب یک نسخه ۳۰۶ صفحهای به چاپ رسیده و در دسترس عموم قرار گرفته است.
وقتی از خواب پریدم، ساعت نزدیک به چهار صبح بود. باز هم کابوس دیده بودم؛ اما حتی یک لحظهاش هم یادم نمیآمد. البته بهتر...! کمی از شیر، آب خوردم و نظرم به سمت حیاط جلب شد. صدای جیر جیر درب چوبی... از پنجره نگاه کردم. در سرداب بود. شخصی وارد سرداب شد و در را پشت سرش باز گذاشت. نمیدانم چرا؟ اما... حسی مرموز، مرا به آن سو میکشید... پس موهایم را پشت سرم بستم؛ و بیسر و صدا، از زیرزمین خارج شدم. با احتیاط، قدم به داخل سرداب گذاشتم که تنها نور ضعیفی از انتهای آن پیدا بود. خوشبختانه موبایلم همراهم بود. نور چراغ قوهاش را روشن کردم... مقابلم پلکانی را دیدم که انتهایش پیدا نبود. به آرامی قدم بر روی اولین پله گذاشتم. همچون مسخ شدهها... دیگر کنترل حرکاتم را نداشتم.
ناگهان در سرداب، به یکباره بسته شد. جیغی کشیدم و نگاهی به در بستهی پشت سرم انداختم؛ اما به سرعت سرم را چرخاندم و به مقابلم نگاه کردم. ترس عجیبی تمام وجودم را فرا گرفته بود... پلهها را یکی پس از دیگری طی کردم. پلههایی که تمامی نداشتند! بالاخره به انتها رسیدم. دالان تاریک و بزرگی را مقابلم دیدم. بوی عجیب و نامطبوعی، در آن پایین به مشام میرسید؛ و هوا به مراتب سردتر بود. لرز عجیبی، چند لحظه یک بار به سراغم میآمد. انگار که در عبور ناگهانی چیزی از کنارم، بدنم مور مور شده باشد... کمی که جلوتر رفتم، به اسباب و اثاثیهای قدیمی برخوردم.
از مبل و صندلی چوبی و کهنه گرفته تا صندوق و بقچههای خاک خورده و تابلوهای کوچک و بزرگ. بهراستی که در آنجا، غذایی نگهداری نمیشد! ناگاه نظرم به سوی خمرهی بزرگی جلب شد. ناخودآگاه دستم را به سمت آن بردم و درش را باز کردم. چیزی شبیه به دود یا بخار، از آن خارج شد و به بیرون رفت. یا شاید هم من اینطور حس کردم...! با دیدن صحنهی مقابلم، جیغی کشیدم و گوشی از دستم برزمین افتاد. جنازهی دختر جوانی، داخل آن خمره، رو به فساد گذاشته و در حال تجزیه شدن بود... که خود گویای آن بوی نامطبوع و ممنوعیت ورود به آنجا بود!
در ادامه میتوانید نسبت به دانلود کامل کتاب در امتداد شب به صورت رایگان و با فرمت pdf اقدام کنید. لطفا توجه داشته باشید که این تنها نسخه نمونه بوده و برای دسترسی کامل به محتوای کتاب نیاز است آن را خریداری کنید. لینک خرید از منابع معتبر نیز معرفی شده و قابل دسترس است.
دانلود pdf کتاب در امتداد شب