توبیاس ولف کتاب زندگی این پسر را درباره پسر جوانی نوشته است که قرار نیست شرایط زندگی‌اش آسان و نرمال باشد بلکه با چالش‌های مختلفی روبرو خواهد بود. توبی همراه با مادرش زندگی میکند و با هم به این طرف و آن طرف می‌روند. جدایی مادر از پدر توبی باعث شده است که برادر دیگر توبی هم از آن‌ها فاصله پیدا کند و مادر بار دیگر می‌خواهد ازدواج را تجربه کند. ناپدری توبی که مردی عصبی است و رابطه خوبی با هم ندارند دوران جدیدی را در زندگی پسرک ایجاد کرده که وی را مجبور میکند دست به کار‌هایی زده و تمام تلاشش را در جهت احترام به خود بکار گیرد.
توبی تجربه‌های گاهاً تلخی را دارد که شاید از نگاه خواننده، برخی از آن‌ها خنده دار هم به نظر برسد. جعل چک، دزدی ماشین و فرار به آلاسکا از اتفاقاتی هستند که به کلی حال و هوای زندگی توبی را تغییر می‌دهند. تغییری ناخوشایند که از او آدمی آشفته می‌سازد که دارد به سمت تبدیل شدن به یک کلاهبردار و دروغگوئی تمام عیار قدم بر می‌دارد. توبی دیوانه‌وار مادرش را دوست دارد و از سوی دیگر رویا‌هایی در ذهن می‌پروراند و می‌خواهد با دختری که دوست دارد و ساختن آینده را با او برای خود آسانتر می‌پندارد، ازدواج کند.
تقلا‌های پسرک فوق‌العاده جذاب و قابل درک هستند مخصوصا برای مخاطبان جوانی که احیاناً با مشکلاتی از این دست مواجه هستند و همین تشابه می‌تواند به خواننده کمک کند، با شخصیت اصلی داستان ولف همذات پنداری کند. کتابی که در سال 1989 برای اولین بار به چاپ رسید و در سال 1993 فیلم‌هایی با اقتباس از آن با حضور بازیگران معروفی همچون لئوناردو دیکاپریو و رابرت دنیرو، ساخته شد بدون شک قابلیت دنبال کردن دارد.
در ادامه می‌توانید نسبت به دانلود کامل کتاب زندگی این پسر به صورت رایگان و با فرمت pdf اقدام کنید. متن این کتاب با کیفیت بالا به صورت رایگان در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است. لینک دانلود در قسمت زیرین ویدیو قرار دارد. همچنین در ویدیو زیر امکان گوش دادن به خلاصه کتاب صوتی این اثر نیز دسترسی خواهید داشت.
توبیاس ولف (Tobias Wolff) استاد مسلم خاطره‌نویسی و داستان کوتاه که به زعم منتقدین این لقب را یدک می‌کشد، در روز 19 ژوئن 1945 در آلاباما متولد شده است. وی سه بار برنده جایزه اُهنری شده و جایزه قلم فاکنر را هم در کارنامه‌اش دارد. وولف سابقه حضور در جنگ ویتنام را داراست و علاوه بر یک نویسنده، بعنوان یک استاد ادبیات هم مورد احترام می‌باشد. او انجمن ادبی را در دانشگاه استانفورد پایه‌گذاری کرده و آثار متعدیی را تا به امروز به مرحله نگارش رسانده است. کتاب‌هایی از این قبیل: شب مورد نظر، در ارتش فرعون، مدرسه قدیم، گدا‌ها همیشه با ما هستند، انجیل سفید و دزد سربازخانه.
طرفداران ادبیات داستانی از جمله مخاطبان اصلی کتاب معرفی به شمار می‌روند که خوانش آن به آن‌ها پیشنهاد می‌گردد.
زندگی این پسر در بازار کتاب ایران توسط انتشارات میلکان در نسخه 240 صفحه‌ی با برگردانی از بابک مستعجلین به چاپ رسیده و در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.
قرار بود وقتی به غرب می‌رسیم همه‌چیز تغییر کند. مادرم کودکی‌اش را در بِوِرلی هیلز گذرانده بود، و منشأ زندگیِ پیش‌روی‌مان خاطراتش از کالیفرنیا در دوران پیش از رکود اقتصادی بود. پدرِ مادرم که او را باباجون صدا می‌کردیم یکی از افسران نیروی دریایی بود که به‌واسطه‌ی ارزش سهامش میلیونر شده بود.
قرار بود چنین اتفاقی هم برای ما بیفتد. مردم یوتا صبح فقیر از خواب بیدار می‌شدند و شب ثروتمند به خواب می‌رفتند. لازم نبود مهندس معدن یا معدن‌شناس باشید. تنها چیزی که نیاز داشتید یک گایگرسنج بود. ما به‌سوی معادن اورانیوم می‌رفتیم؛ همان‌جایی که قرار بود مادرم کاری پیدا کند و حواسش به همه‌چیز باشد. وقتی فوت‌وفن کار را یاد گرفت، دنبال کشف و ثبت معدن خودش می‌رفت.
مادرم قصد داشت ازهم‌پاشیدنِ خانواده‌مان در پنج سال قبل را جبران کند، می‌خواست عوضِ بدبختی‌هایی را دربیاورد که به‌خاطر رابطه‌ی طولانی با مردی خشن تحمل کرده بود، و قصد داشت زمانِ ازدست‌رفته را جبران کند. من هم قصد داشتم به او کمک کنم.
و تصمیم داشت وقتی پیدایش کرد، خوب همه‌چیز را جبران کند: سال‌های بیگاری، سال‌هایی که ابتدا بستنی‌فروشی و نوشابه‌فروشی می‌کرد و بعد کارآموز منشی‌گری شد که چیزی جز بدبختی و جیب خالی برایش نداشت، و حتی گاهی وضع از این هم بدتر بود.
همین‌طور که منتظر بودیم تا موتور رمبلِر خنک شود، مادرم در مورد ماشین‌های‌شان برایم تعریف می‌کرد. می‌گفت باید آن ماشین‌ها را می‌دیدم. باباجون یک فرانکلینِ روباز داشت. پسری که خودش کرایسلر کروک با بوق آهنگین داشت دنبال مادرم بود. و البته، بحث ماشین‌های خانواده هِرناندِز هم بود، همسایه‌هایی که پس از کشفِ نفت زیرِ مزرعه‌ی کاکتوس‌شان از مکزیک به آن‌جا آمده بودند.
خانواده‌ی بزرگی داشتند. هر وقت قرار بود همگی جایی بروند، دسته‌جمعی سوار پیِرس اَروز‌های مشابه‌شان می‌شدند و کارناوال راه می‌انداختند.
| نویسنده | توبیاس ولف |
| مترجم | بابک مستعجلین |
| شابک | 9786222540722 |
| ناشر | میلکان |
| موضوع | رمان خارجی |
| رده‌بندی کتاب | ادبیات آمریکا (شعر و ادبیات) |
| قطع | رقعی |
| نوع جلد | شومیز |
| نوع کاغذ | بالکی |
| زبان نوشتار | فارسی |
| گروه سنی | بزرگسال |
| تعداد صفحه | 240 |
| وزن | 178 گرم |
کاربر
نشر میلکان درکل کتاب های خوبی داره
کاربر
عالی
کاربر
عالی
کاربر
کتاب خوب است حتماً بخرید
کاربر
کتابی زیبا که با روح و روانتان بازی میکند
کاربر
کتابای میلکان واقعا عالینن
علیرضا زمانی
کاغذش بالکی بود و سبک و اذیت نمیکنه دست رو
امیر حسین کریمی
کتاب خوبیه
مریم پورخسروانی
عالی
احمدرضا حسن زاده شرف آبادسفلی
عالی
محمد گلی
کتاب جذاب یه. خیلی ازش خوشم اومد
