معرفی و دانلود کتاب کنت مونت کریستو اثر الکساندر دوما رایگان به همراه خلاصه کتاب
- نویسنده: الکساندر دوما
- مترجم: محسن فرزاد
- ناشر: نشر افق
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 272
- سال انتشار: 1845 میلادی
- افتخارات: -
کتابی با حادثههای پی در پی از الکساندر دوما، کنت مونت کریستو نام دارد، داستانی که از نظر بُعد زمانی در اواخر سلطنت ناپلئون بناپارت اتفاق افتاده است. ماجراهای رخ داده، حول محور زندگی شخصیت اصلی آن که یک ملوان 19 ساله است و ادموند دانتس نام دارد، به صورت بسیار جذابی توسط نویسنده نامدار آن برای مخاطب تعریف میشود. دانتس، جوانی جاه طلب است که میخواد در طبقه اشراف پاریس، نفوذ کرده و چالشهایی را برای آنها بوجود بیاورد که در حین برنامهریزی برای انجام اقداماتش، خودش غافلگیر شد و به جرم حمایت و طرفداری از ناپلئون، دستگیر و زندانی میگردد. این اتهام که توسط رقیب عشقی و تجاری ادموند، با نامهای فرناند و دانگلار طرحریزی شده بود و باعث شد به مدت 14 سال، حکم زندان برایش بخورد.
در این میان قاضی ویلفور که منافعش با محبوس ماندن نقش اول داستان حفظ میگردد نیز بر ادامه دار شدن ماندن ادموند پشت میلههای زندان پافشاری میکند. حضور در سلولهای زندان فکر آزادی را از ذهن دانتس پاک نمیکند و بصورت اتفاقی، وی با کشیشی آشنا میشود که از قرار معلوم، مدتی است برای فرار، نقشه میکشد. آبه فاریا که یک دانشمند ایتالیایی نیز به حساب میآید، رازهایش را با ادموند در میان گذاشته اما کمی پیش از آنکه نقشه خود را عملی کنند، از دنیا میرود. حالا نقشه فرار، حفاری انجام شده و نقشه گنج جزیره مونت کریستو همگی در اختیار ادموند قرار دارند و او نمیخواهد چنین فرصت مناسبی را از دست بدهد.
پس فرار میکند و به مال و منال قابل توجهی دست پیدا میکند و در فرصتی مناسب از سه نفری که در حقش ظلم کرده بودند به ناگوارترین شکل ممکن انتقام میگیرد و چنان چهرهای بیرحمی به خود میگیرد که شاید خواننده دلش برای نقشهای منفی داستان بسوزد. الکساندر دوما با بیان روانش و تقابلی که بین بخشش و انتقام و همچنین ضعف و قدرت در این اثر پدید آورده، نوشتهای وزین را به رشته تحریر در آورده است.
در ادامه میتوانید نسبت به دانلود کامل کتاب کنت مونت کریستو به صورت رایگان و با فرمت pdf اقدام کنید. لینک دانلود در قسمت زیرین ویدیو قرار دارد. همچنین در ویدیو زیر امکان گوش دادن به خلاصه کتاب صوتی این اثر نیز دسترسی خواهید داشت.
دوما داوی دو لا پیلتری با نام مستعار الکساندر دوما (Alexandre Dumas) رماننویس، نمایشنامهنویس، خبرنگار و نویسنده فرانسوی که در 24 ژوئیه 1802 در فراتسه متولد شد. پدرش ژنرالی در ارتش ناپلئون بود اما پس از آنکه مورد غضب ارتش قرار گرفت، خانواده دچار فقر شد و پس از مرگ پدر، مادر بیوهاش به سختی او را بزرگ کرد. دوما در 20 سالگی به پاریس رفت و به کمک اقوام پدری، بعنوان منشی مخصوص لوئی فیلیپ مشغول به فعالیت شد. دوما از سال 1825 شروع به نوشتن کرد و در سال 1840 با هنرپیشهای به نام ایدا فریه ازدواج کرد. نویسندگی برای او درآمدی بسیاری در پی داشت اما دست و دلبازی فراوان، موجب ورشکستگی او گردید و پس از فرار از دست طلبکارانش به روسیه، در سال 1864 به پاریس بازگشت و در سال 1870 درگذشت. از مهمترین آثارش میتوان به صید و عشق، ریچارد دارلینگتون، لوئی برنارد، استاد شمشیر زنی، سه تفنگدار، رهبر گرگها، تبعیدشدگان و کاپیتان پامفیل اشاره کرد.
به علاقمندان به ادبیات داستانی کلاسیک و همچنین طرفداران نوشتههای الکساندر دوما توصیه میگردد حتماً از مطالعه کنت مونت کریستو بهرهمند شوند.
کنت مونت کریستو در 13 بخش، داستانش روایت گردیده و در بازار کتاب ایران توسط انتشارات مختلفی به چاپ رسیده است:
انتشارات هرمس با ترجمه محمد طاهر میرزا اسکندری 1483 صفحه
انتشارات افق در 168 صفحه با ترجمهی از محسن فرزاد
نشر کتاب پارسه در 220 صفحه با ترجمه پروین ادیب
انتشارات افق در 272 صفحه با ترجمهی از محسن فرزاد
انتشارات نگاه در 1704 صفحه با برگردانی از ذبیح الله منصوری
نشر پنجره در 108 صفحه با ترجمه اعظم جمشیدی و اعظم جوزدانی
انتشارات نگارستان کتاب با ترجمه ذبیح الله منصوری
انتشارات دبیر در 128 صفحه با ترجمه محمد حسین حسن بیگی
مثل همه روزهایی که قرار بود یک کشتی به بند مارسی بیاید، روز 24 فوریه 1815، اسکله پُر از افرادی بود که برای تماشا آمده بودند. اسم کشتی که قرار بود به بندر برسد، فرائون بود. یکی از مردهایی که آنجا بود، منتظر نماند تا کشتی به اسکله برسد و خودش سوار قایق کوچکی شد تا به سمت کشتی برود. وقتی قایق به کشتی فرائون نزدیک شد، مرد جوان، ریز جثه و قدبلندی با چشمهای سیاه و موهای پرکلاغی به لبه کشتی آمد.
مردی که داخل قایق بود داد زد: اوه، دانتس، تویی؟ چرا فضای عرشه اینقدر ناراحت و گرفتهس؟
مرد جوان جواب داد: آقای مورل بدشانسی بزرگی آوردیم. ناخدا لِکلِر شجاع، منژیت گرفت و مُرد.
و بعد رو به خدمه کشتی کرد و گفت: مراقب باشید! لنگر میندازیم.
همه مثل اینکه خدمه کشتی یک جنگاور باشند، فوری از دستور ادموند دانتس اطاعت کردند.
صاحب کشتی پرسید: «بارها چی شدن؟»
دانتس جواب داد: «همشون سالمن و فکر میکنم از دیدنشون خوشحال بشید. الانم اگه میخواید بیایید رو عرشه، من باید کشتی رو به شکل عزاداری دربیارم. آقای دانگلارز جزییات بار رو بهتون میگه و نشون میده.»
صاحب کشتی از طنابی گرفت تا از کشتی بالا برود و آقای دانگلارز هم لبه کشتی آمد. خدمه کشتی همان قدر که دانتس را دوست داشتند، از دانگلارز بیزار بودند.
وقتی دانتس فهمید دوستانش او را فریب دادهاند، قسم خورد که از آنها انتقام بگیرد، اما پدر فاریا ناراحت شد. سرش را تکان داد و گفت: «انتقام گرفتن کار غلطی است. از این که به تو کمک کردم، واقعاً پشیمانم». دانتس لبخند تلخی زد و گفت: «پدر! بیایید دربارهی چیزهای دیگری حرف بزنیم.» روزهای بعد، آنها دربارهی چیزهای مختلفی با هم صحبت کردند. دانتس علاقهی زیادی به یادگیری داشت. پدر فاربا چیزهایی دربارهی ریاضیات، علوم، تاریخ، زبانهای دیگر، ادبیات و پزشکی به او یاد داد. دانتس کمی ایتالیایی میدانست، اما بعد از شش ماه کمکم توانست به زبانهای اسپانیولی، انگلیسی و آلمانی هم صحبت کند.
بعد از یک سال، دانتس آن قدر چیز آموخته بود که کسی باور نمیکرد او دریانوردی عادی است. دانتس، جوانی تیزهوش و پدر فاریا، معلمی بسیار ماهر بود. روزی پدر فاریا به او گفت: «یک سال دیگر، همهی چیزهایی را که من میدانم، یاد میگیری.» هر دو زندانی، دو سال پس از آشنایی، دوباره به فکر فرار و کندن نقبی افتادند که به نقب سلولهای آنها راه داشته باشد. بر طبق نقشهی جدید، نقب به زیر دالانی میرسید که یک نگهبان در آن پاسداری میداد. بعد گودالی میکندند و روی آن را میپوشاندند تا نگهبان موقع عبور در آن بیفتد.
چند روزی از زندانی شدن آندره نگذشته بود که به او گفتند کسی به دیدنش آمده است. آندرهی بیچاره، در این مدت دائم به بدبختی و بیچارگی خود فکر میکرد. در آخر به این نتیجه رسیده بود که این وضع خیلی طول نمیکشد. به خود گفت: «فردی قدرتمند پشت سر من است. یک دفعه پول هنگفتی به من دادند. بعد با آن همه آدمهای ثروتمند و اشرافی آشنا شدم. بعد نزدیک بود با دختر یک صراف ثروتمند ازدواج کنم. پس حتماً کسی به من علاقه دارد. اما چه کسی؟ کنت مونت کریستو؟ یعنی کنت مرا دوست دارد؟ حتماً کنت پدر واقعی من است. پدری که هرگز او را ندیدهام. حالا هم کسی آمده به دیدنم. حتماً آمده تا بگوید کنت به زودی ترتیب آزادی مرا از زندان میدهد.»
نویسنده | الکساندر دوما |
مترجم | محسن فرزاد |
شابک | 9789643695019 |
ناشر | نشر افق |
موضوع | کودک ونوجوان |
قطع | جیبی |
نوع جلد | سلفون |
تعداد جلد | 1 |
تعداد صفحه | 272 |
وزن | 268 گرم |
خب این یکم خلاصه هست و ساده شده تا نوجوان ها بتونن بخوننش . ولی این به معنای این نیست که بزرگ ها نخونن . وقتی ۱۲ سالم بود این انتشارات رو میخوندم و خیلی خوب بود یه جورایی برام مرور خاطرات شد.
متن کتاب توسط ناشر کوتاه شده که این کاملا اصل امانت رو زیر سوال میبره کاش این رو تو متن اطلاعات ذکر میکرد این همه پولشو دادم و آخر سر هم مرجوع نکرد!
عالی اما برای کسانی که دنبال متن کامل هستند پیشنهاد نمیشه
هر کتابی ارزش یک بار خوندن رو داره
داستان بسیار خلاصه و کوتاهه جلد سخت و طراحی زیبایی داره کیفیت کاغذ هم خوبه
من مجموعه رمان های ماندگار رو خوندم بیشترش جالبه این هم جالبه فقط اسم هاشون یک جوریه که هی قاطی میکنین باید با دقت بخونین برای من درست ارسال شده بود مشکلی نداشت نه صفحه کم بود نه چیز دیگری نمیدونم چجوریه برای بعضی ها مشکل دار فرستادن
من این کتاب رو نخریدم و کادو برام اومدم ولی واقعا یکی از بهترین داستان هایی بود ک خوندم
این رمان های انتشارات افق بسیار عالیه پیشنهاد می کنم برای خرید
عالی بود
کیفیت چاپ و جلد عالیه. کاغذ سبک و کاهی که هن دست را اذیت نکنه و هم چشم. طراحی جلد هم عالی. بیشتر از ده تا از کتابهای این مجموعه را دارم. بعضیها متن کامله، بعضی متن کوتاه شده. این کتاب متن خلاصه شده است. داستان زیباییه، ترجمه هم خوبه، کاش اینقدر خلاصه نمیکردند
عالی بود بعد یک کتاب دیگه این کتاب مورد علاقم شد و تشکر دیجی
من توصیه میکنم که بخونید عالیه جلدش هم خوبه
جذاب و خواندنی
خیلی خلاصه است
خیلی خوب و عالی نیازی به تعریف نداره