معرفی و دانلود کتاب نجواگر اثر الکس نورث رایگان به همراه خلاصه کتاب
- نویسنده: الکس نورث
- مترجم: میلاد بابانژاد و الهه مرادی
- ناشر: نشر نون
- گروه سنی: بزرگسال
- تعداد صفحه: 376
- سال انتشار: 2019 میلادی
- افتخارات: پرفروشهای نیویورک تایمز
داستان راز آلود نجواگر به قلم الکس نورث از جمله کتابهای پر فروش نیویورک تایمز است که پرونده قتل زنجیرهای قدیمی را روایت میکند. در این رمان، یک پدر و پسر که زندگیشان به طرز عادی در جریان است، با وقوع چند ماجرا پایشان به پرونده باز میشود و تحت تأثیر تحقیقاتی که بر روی آنها صورت میگیرد، دچار مشکلات میشوند. با ربوده شدن یک پسر بچه 6 ساله وقایع پرونده قدیمی، وارد دور جدیدی شده و این بار قصه با هیجانات بیشتری از سوی پلیس و خانوادههای درگیر دنبال میشود.
تام که به تازگی همسرش را از دست داده و به دلیل ناگهانی بودن این فقدان هنوز سردرگم است پس از مدتی تصمیم میگیرد باپسرش، جیک، شروع تازهای را در زندگیاش داشته باشد و دردهایش را التیام ببخشد. نقل مکان به شهر و منزلی جدید از اقدامات اولیه برنامهریزی تام برای روزهای آینده است غافل از آنکه، در شهر جدید، قتلها و ربایشهایی توسط یک قاتل در گذشته صورت پذیرفته است که موجب شده پیشنهی تلخ را برای ساکنان آن ایجاد نماید.
نورث به زیبایی لحظات دلهرهآور را توصیف کرده است و با بیان جزئیات مناسب از زندگی چند نسل سخن به میان آورده که همگی درگیر اتفاقات ناراحتکننده این پرونده شدهاند و مجبورند برای افشای حقایق و حل ماجرا با آن مواجه شوند. نویسنده متبحر نجواگر فقط به صفحههای ترسناک و مضطربکننده بسنده نکرده بلکه از مضامینی روانشناسانه و احساسات انسانی هم بهره برده و از عشق هم گفته تا به خوبی توانسته باشد به قصه از وجوه مختلف نگاه کند.
نام کتاب هم از آن جهت انتخاب شده است که شخص قاتل پیش از آنکه دست به قتل بزند، در گوش مقتول نامش را زمزمه کرده و پس از انتقال استرسهای فراوان به او مرتکب چنین جنایتهایی میشود. به هر حال روشی که مؤلف در پیش گرفته به خوبی مشخص میکند که خواننده قرار است با چه شرایطی، رمان پیش رویش را مطالعه کند.
در ادامه میتوانید نسبت به دانلود کامل کتاب نجواگر به صورت رایگان و با فرمت pdf اقدام کنید. لینک دانلود در قسمت زیرین ویدیو قرار دارد. همچنین در ویدیو زیر امکان گوش دادن به خلاصه کتاب صوتی این اثر نیز دسترسی خواهید داشت.
درباره زندگی نویسنده این کتاب اطلاعات زیادی در دسترس نیست. الکس نورث (Alex North) نام مستعار او است که بصورت مخفی و با اطلاعات محدود، به همراه همسر و فرزندش در لیدز انگلستان زندگی میکند. اصلیت این شخص، بریتانیایی میباشد و در ژانر جنایی، رمانهایش را به رشته تحریر در میآورد.
به علاقه مندان به رمانهای معمایی و جنایی که تعلیق و جذابیت فراوانی را یدک میکشند، رمان نجواگر برای هم نشینی پیشنهاد میشود.
نجواگر که از بهترین کتابهای سایت گودریدز نیز میباشد در ایران توسط نشر نون با ترجمهی بسیار شیوا از میلاد بابانژاد و الهه مرادی در 376 صفحه به چاپ رسیده است و مخاطبان را پس از 16 بار تجدید چاپ همچنان ملاقات میکند.
تقریباً، دو ماهی از گم شدن نیل اسپنسر گذشته بود و برخلاف تمام تلاشها، احساسات و منابعی که برای این تحقیقات گذاشته شده بود، پلیس از آن بعدازظهری که پسرک ناپدید شده بود چیز بیشتری نمیدانست. تا جایی که پیت میدانست، آماندا بک هر کاری از دستش برمیآمد انجام داده بود.
این پرونده نشانی بود از کارایی او. در واقع، حتی رئیس پلیس لاینز، مردی که فقط به موفقیت و موقعیت خودش فکر میکرد، پایش ایستاد و پرونده را از او نگرفت. هر چند آخرین باری که پیت در راهرو از کنار آماندا گذشته بود، آن زن شکسته به نظر میرسید و پیت مطمئن نبود این هم نوعی مجازات به حساب میآید یا نه. ته دلش آرزو میکرد کاش میتوانست به آماندا بگوید هر چه بگذرد، اوضاع بهتر میشود.
بعد از احضارش به دفتر لاینز، پیت با آماندا دربارۀ تحقیقات اصلی صحبت کرده بود، اما دخالت پیت در پرونده کاملاً بینتیجه بود. وقتی درخواست ملاقات با فرانک کارتر را داده بود، همان ترس آشنا و همیشگی بهسراغش آمد. خودش را تصور کرده بود که روبهروی این هیولا نشسته، با او مثل یک اسباببازی رفتار میشود و مثل همیشه، مطمئن نیست که از پسش برمیآید یا نه اینکه بالاخره، این ملاقات همانی میشود که سودی برایش خواهد داشت یا نه. اما با این حال، معلوم شد که ترسش بیهوده بود. برای اولین بار، درخواست ملاقاتش با کارتر با مخالفت زندانی روبهرو شده بود. به نظر میرسید آن نجواگر معروف تصمیم گرفته سکوت پیشه کند.
دنیا پر بود از آدمهای بد. پر از رویاهای بدی که فقط در خواب، اتفاق نمیافتادند.
اما همیشه دلایل بسیار زیادی برای نوشیدن وجود داشت و فقط یک دلیل واقعی برای انجام ندادن این کار. پیت میدانست که شجاعت، نبود ترس نیست. شجاعت به ترس نیاز دارد.
وحشتناکترین کابوس هر پدر و مادری دزدیده شدن فرزندشان توسط فردی غریبه است. اما از لحاظ آماری، این اتفاقی بهشدت نادر است. در واقع، بچهها بیشتر از جانب اعضای خانواده خودشان و پشت درهای بسته مورد آزار و اذیت قرار میگیرند. دنیای بیرون ممکن است ترسناک و تهدیدآمیز به نظر برسد، اما حقیقت این است که بیشترِ غریبهها آدمهای معقولیاند و خانه میتواند از هر جای دیگری خطرناکتر باشد. مردی که داشت نیل اسپنسر ششساله را از آنسوی زمین بایر تعقیب میکرد این موضوع را بهخوبی میدانست.
بهآرامی گام برمیداشت، هماهنگ با نیل در پشت ردیفی از بوتهها، مدام مواظب پسرک بود. نیل بهآرامی حرکت میکرد، اصلاً متوجه خطری نبود که تهدیدش میکرد. هر از چند گاهی، لگدی به زمین خاکی میزد و گرد و خاک سفیدی بلند میکرد که بخشی از آن روی کفشهای کتانیاش جا میانداخت. آن مرد، حالا، با احتیاط بیشتری به تعقیبش ادامه میداد. هر بار هم صدای کشیده شدن کفشهای پسرک را به زمین میشنید. آن مرد حتی کوچکترین صدایی هم تولید نمیکرد.
بعدازظهر گرمی بود. آفتاب بیمحابا کل روز را تابیده بود، اما ساعت دیگر شش شده بود و آسمان مهآلود به نظر میرسید. دمای هوا افتاده بود و آسمان هالهای از رنگ طلایی به خودش گرفته بود؛ از آن بعدازظهرهایی که دلت میخواهد روی ایوان خانه بنشینی و با یک نوشیدنی سرد و دلچسب غروب آفتاب را تماشا کنی، بدون آنکه حتی فکر رفتن و آوردن کُتی هم به ذهنت خطور کند، تا وقتی که آنقدر دیر و تاریک شود که دیگر ارزش زحمت دادن به خودت را هم نداشته باشد.
حتی این زمین بایر هم در پهنای این نور کهربایی زیبا به نظر میرسید. در گوشهای از این زمین، درختچهها روییده بودند و از یک طرف، دهکدهٔ فدربنک را جدا کرده بودند. آنسو معدن قدیمی و بلااستفادهای قرار داشت. زمین مسطحی که بیشترش لمیزرع و مرده بود، هر چند در بخشهایی، کمابیش بوتههایی روییده و به این زمین چهرهای شبیه هزارتو داده بودند. گاهی، بچههای دهکده اینجا بازی میکردند، هر چند جای زیاد امنی نبود. در طول سالها، خیلی از بچهها وسوسه شده بودند تا به معدن قدیمی بروند، جایی که شیب رسیدن به آن میتوانست خیلی خطرناک باشد. شورای شهر دور معدن را حصار کشیده و علامت گذاشته بود، اما محلیها احساس میکردند که مسئولین باید کار بیشتری بکنند. هر چه باشد، بچهها راه دور زدن حصارها را پیدا میکردند.
واقعاً بدجوری ترسیده بودم. تنها بچه خانوادهام بودم و اصلاً هیچ تجربهای درباره بچهها نداشتم و حالا، اونجا و در اون لحظه، مسئولیت بچه خودم به گردنم افتاده بود. تو به شکل باورنکردنی و غیر ممکنی کوچک و آسیبپذیر به نظر میاومدی و من برای این مسئولیت بزرگ اصلاً آماده نبودم، اونقدری که احمقانه به نظر میاومد که بهت اجازه داده بودن با من از بیمارستان بیرون بیای. از همون اول، با هم جور نبودیم. ربکا جوری به راحتی و کاملاً طبیعی بغلت میگرفت که انگار اون برای تو متولد شده و نه تو برای اون. در نقطه مقابل، من همیشه، احساس عجیبی داشتم، از سبکی وزنت توی دستهام میترسیدم و نمیتونستم بفهمم وقتی گریه میکنی، دقیقاً چی میخوای. اصلاً نمیفهمیدمت و این، هیچ وقت، عوض نشد.
نویسنده | الکس نورث |
مترجم | میلاد بابانژاد و الهه مرادی |
شابک | 9786007141915 |
ناشر | نون |
موضوع | رمان خارجی |
ردهبندی کتاب | ادبیات آمریکا (شعر و ادبیات) |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
نوع کاغذ | بالکی |
تعداد صفحه | 376 |
وزن | 360 گرم |
لطفا این کتابو تو بخش فروش ویژه با تخفیف قرار بدید.
حتما بخرید خیلی هیجان انگیز و جذابه
خیلی گرونه کاش نسخه ی دیگه با قیمت مناسب اگه موجوده بزارید
داستان جالبی داشت وقتی شروعش کنین دیگه زمین نمیذارین فقط اگه تخفیف میخورد بهتر میشد
پشت جلد نوشته شاهکاری استادانه؟!،به شدت کتاب معمولی بود اصلا هیجان انگیز نیست و فکر می کنم بیشتر به درد رده سنی نوجوانان می خوره
سفارشم به خاطر تاخیر در ارسال بعد دو هفته به دستم رسید ولی ارزششو داشت کتاب خیلی خوبیه و کیفیت چاپ بالایی داره و خداروشکر سالم به دستم رسید
من این کتاب رو با گوشی مادرم سفارش دادم کتاب خیلی خیلی قشنگیه داستان جالبی داره خلاصه: بچه هایی که یکی یکی گم می شوند و چند وقت بعد جنازه های آنها در خانه مردی پیدا می شود مردی که جنازه یک بچه دیگر را نمی گوید کجاست و بسیار عجیب غریب است مردی با پسرش به آن شهر نقل مکان می کند و اکنون باید از بچه اش در مقابل این اتفاقات محافظت کند. کتابی عالی که نمی تونین اونو زمین بزارین
کتاب نجواگر کتاب بسیار خوبیه در ژانر جنایی و دلهره آور و هیجان انگیز. کشش داستان بالاست و خیلی پیگیر خوندنش میشید. اگه به این ژانر علاقه دارید پیشنهادش میکنم. اگه در خریدش شک دارید به نظرم بخرید پشیمون نمیشید. وقتی کتاب به دستم رسید بسته بندی خوبی داشت و صحیح و سالم بود و تخفیفی که گذاشتن خیلی خوب و مناسبه. ممنون از .
لطفا تخفیف بیشتر بزارید بتونیم بخریم خیلی گرونه
درسته نظرات در موردش مثبته ولی من زیاد خوشم نیومد
تخفیف بذارین لطفا
در اون حدی که همه تعریف میکردن خفن نبود راستش. توقع داشتم بهتر باشه اولش که حوصلم سر رفت ولی از صفحه ۳۰۰ به بعد جالب تر شد. اینکه هر فصل زاویه دید داستان فرق میکرد باعث شد یکم گیج بشم. پایانش جالب بود در کل معمولی بود میتونست بهترم باشه
من داستان رو دوست داشتم، ماجرا خوب بود و پایان داستان عالی بود و اینکه خود نویسنده هم با اسم مستعار کار میکنه و هویت خودش رو نشون نمیده، خودش یک جو حرفه ای و فضا سازی انجام میده. بخشهای زیادیاز داستان قابل پیش بینی بود ولی من خودم قلمش رو و طرز نوشتنش رو خیلی دوست داشتم و با همه اینها داستان دلچسبی بود برام و نمیتونستم زمین بذارمش. کتابی هم هست که دیده شده و پورفروش های نیویورک تایمز بوده، سخنان افراد رو درباره کااب میتونین روی جلدش مطالعه کنین. درکل عالی
هنوز نخوندم ولی کتاب سالم بدستم رسید
عالیه داستان جالبی داره